|بسمربالشُھداوالصدیقین|
#سلام_بر_ابراهیم
صفحھ ۷۵
دومین حضور
«امیر منج »
هشتمين روز مهرماه با بچه های معاونت عمليات سپاه راهی منطقه شديم. در
راه در مقر سپاه همدان توقف كوتاهی کرديم.
موقع اذان ظهر بود. برادر بروجردی،كه به همراه نيروهای سپاه راهی منطقه
بود را در همان مكان ملاقات كرديم.
ابراهيم مشغول گفتن اذان بود. بچه ها برای نماز آماده می شدند. حالت
معنوی عجيبی در بچه ها ايجاد شد. محمد بروجردی گفت: اميرآقا، اين
ابراهيم بچه كجاست؟!
گفتم: بچه محل خودمونه، سمت هفده شهريور و ميدان خراسان.
برادر بروجردی ادامه داد: عجب صدایی داره. يكی دو بار تو منطقه
ديدمش، جوان پر دل وجرأتيه.
بعد ادامه داد: اگه تونستی بيارش پيش خودمون كرمانشاه.
نماز جماعت برگزار شد و حركت كرديم. بار دوم بود كه به سرپل ذهاب
می آمديم.
اصغر وصالی نيروها را آرايش داده بود. بعد از آن منطقه به يك ثبات و
پايداری رسيد.
اصغر از فرماندهان بسيار شجاع و دلاور بود. ابراهيم بسيار به او علاقه داشت.
او هميشه می گفت:
. . .
زندگینامه و خاطرات شهید ابراهیم هادی
@testimonial