⚫🏴⚫🏴⚫🏴⚫🏴⚫🏴 ⬛◾◼ (نگاهی نو به حماسه ) ✔قسمت اول ◾◼▪سلام دوستان ، می خواهیم ریشه های قیام امام حسین علیه السلام را بررسی کنیم،پس برای دسترسی به اطلاعات بیشتر باید به شام سفر کنیم.. ❔❕ آیا تو شام را میشناسی؟ شهری که مرکز حکومت معاویه بوده است 📖سفر ما آغاز می شود و ما به شهر شام (دمشق) می رویم.... ☄امشب،شب نیمه رجب شال شصت هجری است. خبری در شام می پیچید و خیلی ها را بیمناک می کند..معاویه سخت بیمار شده و طبیبان از معالجه او نا امید شده اند.. 👈🏻معاویه کسی است که به دستور خلیفه دوم (عمر بن خطّاب) امیر شام شد و او توانست سال های زیادی با مکر و حیله، در آنجا حکومت کند، اما او اکنون باید خود را برای مرگ آماده کند.. ✔معاویه، سراغ پسرش یزید را میگیرد ولی یزید به مسافرت رفته است،او با حسرت، به در قصر خود نگاه می کند تا شاید تنها پسرش وارد شود.. 👈🏻معاویه، خطاب به اطرافیان می گوید: «نامه ای به یزید بنویسید و از او بخواهید که هرچه زودتر نزد من بیاید.» نامه را به یک پیک تندرو می دهند تا آن را به یزید برسانند.. ⁉ آیا معاویه برای آخرین بار پسرش را خواهد دید؟ ❌حال معاویه لحظه به لحظه بدتر می شود،طبیبان مخصوص دربار، به هیچ کس اجازه ی ملاقات نمی دهند.. 💂🏻همه ی ماموران حکومتی در آماده باش کامل به سر می برند و همه رفت و آمدها، کنترل می شود.. 👈🏻معاویه در بستر مرگ است. او فهمیده است که نفس های آخر را می کشد.. ❕‼نگاه کن! معاویه با خودش سخن می گوید: « کاش برای رسیدن به ریاست دنیا، اینقدر تلاش نمی کردم! کاش همچون فقیران زندگی می‌کردم و همواره لباسی کهنه بر تن داشتم! 👈🏻 حالا که وقت مرگش فرا رسیده، گویا فراموش کرده که برای ریاست چند روز دنیا، چقدر ظلم و ستم کرده است. اکنون موقع آن است که به سزای اعمال خود برسد.. ❌آری،معاویه می میرد و خبر مرگ او به زودی در شهر شام پخش می شود ولی یزید هنوز از سفر نیامده است.. 👈🏻یزید با عجله به سوی شهر شام می آید. سه روز از مرگ معاویه گذشته است.او باید هرچه سریع تر خود را به مرکز خلافت برساند.. 👀نگاه کن!گروهی از بزرگان شهر شام،به خارج شهر رفته اند تا از خلیفه ی جدید استقبال کنند.. 👈🏻اکنون یزید، جانشین پدر و خلیفه مسلمانان است.. ❌یزید وارد شهر می شود،کنار قبر پدر خود می رود و نماز می خواند. یکی از اطرافیان یزید جلو می آید و می گوید: ◾◼▪«ای یزید! خدا به تو در این مصیبت بزرگ صبر بدهد و به پدرت مقامی بزرگ ببخشد و تو را در راه خلافت یاری کند. اگرچه این مصیبت، بسیار سخت است، اما اکنون تو به آرزوی بزرگ خود رسیده ای!» 🏛یزید به قصر می رود ماموران خبر آورده اند که عده ای در سطح شهر،زمزمه ی مخالفت با خلیفه را دارند و مردم را به نافرمانی از حکومت او تشویق می کنند. ⁉ یزید به فکر فرو می رود! به راستی، او برای مقابله با آن ها چه می کند؟ آیا باید دست به شمشیر برد؟ ♻....ادامه دارد....♻ ✍🏻 مهدی خدامیان آرانی ❁❁❁❁❁❁🕯❁❁❁❁❁❁ 🏴 @tmersad313 ❁❁❁❁❁❁🕯❁❁❁❁❁❁