👊کانال تنگه مرصاد💥
#هفت_شهر_عشق (نگاهی نــ👌ــو به حمـــاسه #عاشورا) 🏴🏴🚩🏴🏴🚩🏴🏴 ◀قسمت بیست و سوم فرستاده امام حـــــــ
🔆🔆🔆🔆🔆🔆🔆 (نگاهی نــ👌ــو به حمــاسه ) 🏴🏴🚩🏴🏴🚩🏴🏴 ◀قسمت بیست و چهارم ❓آیا به امام حسین علیه السلام خواهیم رسید؟ 🤔این سوالی است که ذهن منذر را مشغول کرده است. او اهل کوفه است و از بیعت مردم کوفه با مسلم بن عقیل خبر دارد و اینک برای حج به مکه آمده است. 😓🖤منذر وقتی شنید که کاروان امام حسین علیه السلام مکه را ترک کرده و او بی خبر مانده است، غمی بزرگ بر دلش نشست. آرزوی او این بود که در رکــــــــــــــــاب امــــــــــام خویش باشد. به همین دلیل اعمــــــــــال حــــــج خود را سریع انجام داد و همراه دوست خود، عبــــــدالله بــن سلیـــــــمان راه کوفه را در پیش گرفت. 🏇🏻. .🏇🏻 این دو، سوار بر اسب روز و‌ شب می تازند و به هرکس که میرسند، سراغ امام حسین علیه السلام را می گیرند. ❓آیا شما می دانید امام حسین علیه السلام از کدام طرف رفته است؟ آنها در دل این بیابان ها در جستجوی مولایشــــان امـــام حسیـــــن علیه السلام هستند. 🌪هوا طوفانی می شود و گرد و غبار همه جا را فرا می گیرد. در میان گرد و غبار، اســـــــب ســـــواری از دور پیدا می شود. او از راه کـــــوفه می آید. منذر به دوستش می گوید: « خوب است از او در مورد امام حسین علیه السلام سوال کنیم». آنها نزدیک می روند. او را می شناسند. او همشهری آنها و از قبیــــــله خودشان است. _❓همشهری! بگو بدانم، تو از راهی که می آمدی حسین علیه السلام را دیدی؟ _آری! من دیروز کاروان او را دیدم. او اکنون با شما یک منزل فاصله دارد. _❓😳یعنی فاصله ما با حسین علیه السلام فقط یک منزل است؟ _🏇🏻🏇🏻آری! اگر زود حرکت کنید و با سرعت بروید، می توانید امشب کنار او باشید. _👌🤲🏻خدا خیرت دهد که این خبـــر خـــوش را به ما دادی. _😳❓اما من خبرهای بدی هم از کوفه دارم. _خبرهای بد؟! _آری! کوفه سراسر آشــــــــــــوب است. مردم پیمان خود را با مسلم شکستند و مسلم را به قتــــــل رساندند. ☝😓 به خدا قسم، من با چشم خود دیدم که پیکر بدون سر او را در کوچه های کوفه بر زمین می کشیدند در حالیکه سر او را برای یزید فرستاده بودند‌. _🏴«انّا لله و‌ انّا الیه راجعون».🏴 ❓بگو بدانیم چه روزی مسلم شهیـــــــــد شد؟ _دوازده روز قبل، روز عرفه. _🤔مگر هجده هزار نفر با او بیعت نکرده بودند، پس آنها چه شـــــــدند و کجــــــــــا رفتند؟ _کوفیان بی وفایی کردند. از آن روزی که ابــن زیــــــــــــــاد به کـــــــــــــــــــــــــوفه آمد ناگهان همه چیز عوض شد. ابن زیاد وقتی که فهمید مسلم در خانه هانی منزل دارد، با مکر و حیله، هانی را به قصر کشاند و او را زندانی کرد و هنگامی که مسلم با نیروهای خود برای آزادی هانی قیام کرد، ابن زیاد با نقشه های خود موفق شد مردم را از مسلم جدا کند. _❓چگونه هجده هزار نفر بی وفایی کردند؟ _آنها شایعه کردند که لشکر یزید در نزدیکی های کوفه است. با این فریب مردم را دچار ترس و وحشت کردند و آنها را از مسلم جدا کردند سپس با سکه های طلا، طمع کاران را به سوی خود کشاندند. 💰💰💰💰💰خــــــدا می داند چقــــــدر سکه های طلا بین مردم تقسیم شد. 😭همین قدر برایت بگویم...... کـــــــــــــــــــــه مسلـــــــم در شــــــب عــــــــــرفه در کــــوچه هـــای کــــوفه تنـــها وغــــریب مــــاند و روز عــــرفه، همـــــــه مــــــــــردم او را تنها گذاشتند. نه تنــــها او‌را تنها گذاشتند، 🔥بلکه به یـــــــــاری دشمـــــن او نیـــــز رفتند و از بـــالای بــــام ها به ســـر و صورتــــش سنـــــگ زدند و آتــــش به طــــرف او پـــرتاب کردند. فردای آن روز بعد از ساعتی جنگ نــــابرابر در کوچــــه ها، مسلم را دستگیـــــــــــــر کردند و‌ او را بر بــــام قصـــــــــر کوفه بردند و سرش را از بـــدن جـــــــ........دا کردند. 😭🏴🏴🏴 👈↩🖋ادامه دارد.... 📚✍🏻....مهـــدی خـــــدامیان آرانی ┅┄┅┄┅┄┅┄┅┄┅ ┈════🍃🌺🍃════┈ 🏴 @tmersad313 ┈════🍃🌺🍃════┈