🥀
#هفت_شهر_عشق (نگاهی نو به حماسه
#عاشورا)🥀
قسمت صد و نوزدهم9⃣1⃣1⃣
‼یزید اجازه ورود کاروان اسیران را میدهد. درِ قصر باز میشود و امام سجّاد علیه السلام و دیگر اسیران در حالی که با طناب به یکدیگر بسته شدهاند، وارد قصر میشوند.
😭دست همه اسیران به گردنهای آنها بسته شده است. آنها را مقابل یزید میآورند. 👀نگاه کن! هنوز غُلّ و زنجیر بر گردن امام سجّاد علیه السلام است، گویی از کوفهتا شام، غُلّ و زنجیر از امام جدا نشده است.
‼اسیران را در مقابل یزید نگه میدارند تا اهل مجلس آنها را ببینند. یکی از افراد مجلس، دختر امام حسین علیه السلام را میبیند و از زیبایی او تعجّب میکند. با خود میگوید خوب است قبل از دیگران، این دختر را برای کنیزی از یزید بگیرم.
😭او به یزید رو میکند و میگوید: «ای یزید، من آن دختر را برای کنیزی میخواهم.»
🍂فاطمه، دختر امام حسین علیه السلام، در حالی که میلرزد، ◽عمّهاش، زینب را صدا میزند و میگوید: «عمّه جان! آیا یتیمی، مرا بس نیست که امروز کنیز این نامرد بشوم.»
◾زینب رو به آن مرد شامی میکند و میگوید: «وای بر تو، مگر نمیدانی این دختر رسول خداست؟.»
‼مرد شامی با تعجّب به یزید نگاه میکند.
⁉آیا یزید دختران پیامبر صلی الله علیه و آله را به اسیری آورده است؟
😭او فریاد میزند: «ای یزید، لعنت خدا بر تو! تو دختران پیامبر را به اسیری آوردهای؟ به خدا قسم من خیال میکردم که اینها، اسیران کشور روم هستند.»
❕یزید بسیار عصبانی میشود. او دستور میدهد تا این مرد را هر چه سریعتر به جرم جسارت به مقام خلافت، اعدام نمایند. یزید از بیداری مردم میترسد و تلاش میکند تا هرگونه جرقه بیداری را بلافاصله خاموش کند.
🍷او بر تخت خود تکیه داده است و جامِ شرابی به دست دارد. 😭سر امام حسین علیه السلام مقابل اوست و اسیران همه در مقابل او ایستادهاند.
🔹امام سجّاد علیه السلام نگاهی به یزید میکند و میفرماید: ❕«ای یزید! اگر رسول خدا ما را در این حالت ببیند با تو چه خواهد گفت؟.»‼همه نگاهها به اسیران خیره شده و همه دلها از دیدن این صحنه به درد آمده است.
🔸یزید تعجّب میکند و در جواب میگوید: ‼«پدر تو آرزوی حکومت داشت و حق مرا که خلیفه مسلمانان هستم، مراعات نکرد و به جنگ من آمد، امّا خدا او را کشت، خدا را شکر میکنم که او را ذلیل و نابود کرد.»
🔹امام جواب میدهد: «ای یزید، قبل از اینکه تو به دنیا بیایی، پدران من یا پیامبر بودند یا امیر! مگر نشنیدهای که جد من، علی بن ابیطالب در جنگ بَدْر و احُد پرچمدار اسلام بود، اما پدر و جد تو پرچمدار کفر بودند.!» 🥀یزید از سخن امام سجاد علیه السلام آشفته میشود و فریاد میزند: «گردنش را بزنید.»
‼ناگهان صدای زینب در فضا میپیچد: «از کسی که مادربزرگش، جگرِ حمزه سیدالشهدا را جویده است، بیش از این نمیتوان انتظار داشت.»
✔مجلس، سراسر سکوت است و این صدایِ علی علیه السلام است که از حلقوم زینب علیها السلام میخروشد:
⁉آیا اکنون که ما اسیر تو هستیم خیال میکنی که خدا تو را عزیز و ما را خوار نموده است؟ تو آرزو میکنی که پدرانت میبودند تا ببینند چگونه حسین را کشتهای.
⁉تو چگونه خون خاندان پیامبر را ریختی و حرمت ناموس او را نگه نداشتی و دختران او را به اسیری آوردی؟ 👌🏻بدان که روزگار مرا به سخن گفتن با تو وادار کرد وگرنه من تو را ناچیزتر از آن میدانم که با تو سخن بگویم.
ادامه دارد...⏯
✍🏻مهدی خدامیان آرانی
❁❁❁❁❁❁🕯❁❁❁❁❁❁
#رسانه_تنگه_مرصاد_آنتی_منافق
🏴
@tmersad313
❁❁❁❁❁❁🕯❁❁❁❁❁❁
🏴ⓨⓐ ⓗⓞⓢⓔⓘⓝ(ⓐ)