تهنشین و همنشین
روی فرشهای لاکی، کتابچهی زیارت ماهبانوی قمی را باز میکنم. صورتم رو به گنبد است، نسیم خنک بی آزاری میوزد کتابچه ورق میخورد. بوی عطر تند زائران پاکستانی میآید. سیاهی آسمان و طلایی گنبد و هلال مهتاب بالاسر، خوراک یک دوربین عکاسی قویست. حیف دوربین گوشی من هر نوری را در شب خطی میاندازد. بی خیال عکاسی، پلک میبندم، نفس عمیق میکشم و همهی اکسیژن خالص و پاک حرم را در ششهایم ذخیره میکنم برای وقتی که برگشتم خانه و شهر خودم. زینب در حلقهی دستهایم خوابش برده. زهرا کنار آبخوری، لیوان یکبار مصرف را مثل توپ مچاله و با پا شوت میکند و کفشش هم از پا پرت میشود. کودکانه میخندد. مادرانه میخندم.
بیرون از دیوارهای این صحن، مثل دانههای خاکشیر در آب، آشوب و سرگردانم. اینجا ولی انگار ته نشین شدهام، ساکت و آرام. شیرین و خنک.
#طلبه_نوشت
✍️فاطمه ترکاشوند
@tollabolkarimeh