#داستان
یکی از علمای بزرگ را خوابش را دیدند. دیدند وضعش بد است. گفتند: چرا؟ گفت که الحمدلله از نظر جا و مکان و مونس و باغ، «وَ جَنَّاتٌ تَجْری مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ» دارم و خیلی عالی است، امّا صبح به صبح یک عقرب میآید یک نیش به پای من میزند و میرود. من باید بسوزم و بسازم تا دو دفعه سروکلهاش پیدا بشود. گفتند برای چه؟ گفت که یک زخم زبان به یک نفر زدم، باید توبه میکردم، باید پشیمان میشدم، باید این عقرب را میکشتم، نکشتم و این عقرب شد و باید برویم به قیامت تا بهواسطۀ شفاعت کشته شود.
چرا عاقل کند کاری که باز آرد پشیمانی
چرا حرفی زنیم که دلی رنجانده شه؟
چرا فکر را قوی نکنیم که بعدش
مرتکب دهها گناه مختلف شویم؟
#چله_تفکر
#کانال_اندکی_تفکر | عضو شوید👇
https://eitaa.com/joinchat/3341746296Ce975069624