عمر بن فرج بعد از رحلت امام جواد(ع) براي رفتن حج در مدينه آمد. جمعيتي را از اهل مدينه كه با اهلبيت رسول الله(ص) مخالف و دشمن بودند، احضار كرد و به آنان گفت:
ـ مردي را براي من طلب كنيد كه اهل علم و ادب و قرآن باشد و دوستدار خاندان پيامبر نباشد تا او را موكل تعليم اين كودك كنم تا از آمدن شيعياني كه در اطراف او ميآيند، جلوگيري كند.
مردي را به او معرفي كردند كه او را جنيدي ميگفتند. جنيدي مردي بود كه پيش اهل مدينه در فهم، ادب، غضب، و دشمني نسبت به اهل بيت رسول خدا سابقهدار بود. عمر بن فرج او را خواست و از مال پادشاه حقوق سالانه براي او مقرر كرد و مقدمات زندگي كردن او را فراهم نمود. سپس براي او تعريف كرد كه پادشاه مرا دستور داد، مثل تو شخصي را به اين كودك موكل نمايم. راوي گويد: همين كه شب ميرسد، درب را ميبست و كليد را با خود نگاه ميداشت. امام عليالنقي(ع) مدتي را به همين حال به سر ميبرد. دست شيعيان از دامن آن حضرت كوتاه شد. شيعه از گوش دادن به بيانات آن بزرگوار و قرائت در حضور آن حضرت محروم گرديد.
محمد بن سعيد گويد:
«من جنيدي را در روز جمعه ملاقات نمودم سلام كردم و گفتم:
ـ اين كودك هاشمي كه تو مراقب او هستي چه ميگويد؟
ديدم قول مرا انكار كرد و گفت:
ـ چرا ميگويي كودك هاشمي و نميگويي بزرگ هاشمي؟!
پس به من گفت:
ـ تو را به خدا قسم ميدهم آيا در مدينه كسي را از من عالمتر باشد سراغ داري؟
گفتم:
ـ نه!
گفت:
ـ به خدا قسم من يك قسمت از ادبيات را كه گمان ميكنم مبالغه كاملي در آن كردهام براي آن بزرگوار ميگويم و آن حضرت همان گفتههاي مرا طوري بر من املاء و تعليم ميكند كه من از بيان او استفاده مينمايم. مردم گمان ميكنند كه من به آن بزرگوار و برگزيده خدا علم و ادب ياد ميدهم؛ به خدا قسم كه من از آن حضرت علم ميآموزم.»
راوي گويد:
«من كلام جنيدي را به نحوي فراموش كردم كه گويا سخن او را نشنيده بودم. تا اينكه بعد از آن دوباره جنيدي را ملاقات كردم. سلام كردم. از حال او پرسش نمودم. سپس گفتم:
ـ حال آن جوان هاشمي چگونه است؟
گفت:
ـ اين حرف را نزن، به خدا قسم كه او بهترين اهل زمين و بزرگوارترين خلق خدا است. چه بسا ميشود كه آن حضرت ميخواهد داخل شود از او ميخواهم سورهاي را قرائت كند. آن بزرگوار ميفرمايد: كدام سورههاي قرآن را دوست داري قرائت نمايم. من يكي از سورههاي طولاني قرآن را پيشنهاد ميكنم. آن حضرت با سرعت تمام آن سوره را به طور صحيح ميخواند كه من صحيحتر از آن را از احدي نشنيدهام. نيكوتر از سرودهاي داود(ع) كه آنها را ضربالمثل ميزنند، تلاوت ميكند».
راوي ميگويد: «جنيدي گفت:
ـ اين كودك پدرش در عراق از دنيا رفته و خودش در مدينه در حال كودكي در بين اين كنيزهاي سياه نَشْو و نما ميكند، اين علم را كجا آموخته؟»
راوي گويد:
«پس از چند شب و روز ديگر كه جنيدي را ملاقات كردم ديدم حق را شناخته و به امامت امام عليالنقي(ع) قائل شده است».
مسعودی، اثبات الوصیه، ص۲۳۰-۲۳۱.
ذبیح الله محلاتی، مأثر الکبراء فی تاریخ سامراء