🔰مصاحبه دکتر موسی نجفی با بنیاد شهید حاج قاسم سلیمانی
✅قهرمان از قلب مردم برمیخیزد
🔴تشییع حاج قاسم ؛جلوه ای از زیست تمدنی اسلامی
🔵یکی از اتفاقات مهم و غیرقابل چشم پوشی کشور ما در چهل سال گذشته تشییع باشکوه شهید سلیمانی بوده است. از منظر تاریخی و تمدنی چنین تشییع باشکوهی چگونه قابل تحلیل است؟ نسبت جامعه ایران با قهرمانان ملی خود در طول تاریخ چگونه بوده است؟
🔷مقدمهای که باید در اینجا بیان کنم این است که شخصیت شهید حاج قاسم سلیمانی را نمیتوان بهعنوان یک فرد و تنها در نظر گرفت، بلکه باید او را در جریان انقلاب مدنظر قرار داد. فرض کنیم اگر این تیپ شخصیت با همین ویژگیها فرمانده ارتش سوریه یا فلسطین بود، انقلاب اسلامی در پشت او قرار نداشت باید او را در مختصات دیگری بررسی میکردیم؛ بهطورمثال، احمدشاه مسعود در افغانستان یک قهرمان ملی است ولی در افغانستان نهضت آن مانند انقلاب اسلامی نیست یا نهضتهای اسلامی که ما آن را به بیداری اسلامی تعبیر میکنیم در کشورهایی که رخ میدهند در مرحله ابتدایی قرار دارند اما انقلاب اسلامی دیگر یک نهضت نیست، از مرحله نهضت گذشته است و توانست نظام شاهنشاهی را سرنگون کند و خودش نظام تازهای را بنیان نهد. این نظام به سمتی میرود که از قوه به فعل تبدیل شود و برخی از ارزشهای اسلامی را نهادینه کند.
درباره حاج قاسم شخصیت ایشان جدا از این انقلاب نیست و باید او را در همین روند و فرآیند دید. در تاریخ اسلام نیز با شخصیتی همچون مالکاشتر نخعی روبهرو هستیم. یکی از ویژگیهای مهم مالکاشتر این است که او شیعه و از یاران حضرت علی (ع) است. اگرچه این ویژگی بسیار مهمی است اما در جریان حکومت علوی قرار میگیرد و بعد از خلیفه شدن حضرت علی(ع) سپهسالار لشکر او شد. ما با سه مالک روبهرو هستیم؛ یکی شخصیت شجاعی که ریاضتهای زیادی کشیده است؛ دوم، مالک اشتری که در جریان علوی دیده میشود و در زمان تقیه حضرت همزمان با حکومت خلفای سهگانه است و سوم، مالک اشتری که پس از خلیفگی حضرت علی(ع) در کنار او قرار میگیرد و در جریان حکومت اسلامی به فعالیت میپردازد. سومین بعد شخصیتی او را باید با مختصات حکومت علوی نگریست. مالک اشتر با هر سه جریان قاسطین، مارقین و ناکثین همچون حضرت علی(ع) در جدال بود. اگرچه میتوان گفت در جنگ نهروان ایشان دیگر زنده نبودند ولی چون خوارج از دل جنگ صفین بیرون آمدند میتوان گفت با آنها نیز در جنگ بوده است.
✅در مورد شهید سلیمانی هم همین تحلیل قابل ارائه است:
بعد اول اینکه شخصیت فردی بسیار خوبی دارند و منحصربهفرد هستند که الان بیشتر به همینها پرداخته میشود که با رزمندگان چه رفتاری داشتند یا با خانواده خود انسان متواضعی بودند و به مظلومان کمک میکردند.
قاسم سلیمانی دیگری هم داریم که فرمانده جنگ است و در مسیر رهبری حرکت میکند؛ و سومین وجه یک قاسم سلیمانی دیگر هم داریم که فرمانده لشکر قدس است و صفات فردی او در این نقش بیشتر جلوه مییابد و این سه قاسم سلیمانی است.
سپاه قدس نیرویی است که در کنار جمهوری اسلامی قرار دارد که تحول تمدنی ایجاد کرده است. پیش از آن واحد برون مرزی سپاه حتی جنبههای منفی هم داشت و اطرافیان آقای منتظری هم در آن بودند که زمانی دردسرساز شد ولی حاج قاسم توانست با یک برنامهریزی اعتماد مسلمانان را جلب کند و به بازسازی جایگاه سپاه بپردازد. همین برنامهریزی داشتن و اینکه ایشان بهدرستی خلأ انقلاب را در بعد بینالمللی آن حس کرد جنبه تمدنی داشت. انقلاب اسلامی خودش یک انقلاب ۱۰۰درصد ایرانی نیست، مرکز آن ایران است. از این جنبه شبیه انقلاب فرانسه است، این انقلاب به ایران یک قدرت بینالمللی داده است، مانند انقلاب فرانسه که به فرانسه یک قدرت بینالمللی داد و قدرتی که داده است فرانسوی نیست، از جنس جهان است. ایران هم همینطور است، قدرتی که از انقلاب گرفته قدرتی ایرانی نیست، جنسی مکتبی دارد. درست است که پایگاه آن ایران است و ایرانیها آن را حمایت میکنند اما جنس آن جهانی است، از جنس اسلام است و اسلام نیز وطن نمیشناسد ولی فعلا با ایران شناخته میشود؛ مانند انقلاب فرانسه که با فرانسه شناخته میشود ولی نمیتوان به آن انقلاب فرانسوی گفت. سردار سلیمانی نیز باید در این مختصات دیده شود، ایشان توانستند بین انقلاب اسلامی و جنبه ایرانیت آن وجه اشتراک به دست بیاورند. قهرمان ملی بودن او نیز در همین جا دیده میشود. او توانسته است درحالیکه بعد جهانی دارد، بعد ایرانی خودش را هم نشان دهد. او از منطقهای هم برمیخیزد که در دعواهای ملی ایران نقش مهمی نداشته، همیشه اصفهان، تبریز، تهران، شیراز و ... در این کشمکشهای سیاسی و ملی دیده میشدند و از جایی ظهور کرده که قبلا در این چالشها نبوده است. او قهرمان ملی است که از کرمان برخاسته و شخصیتش همه ایران را فرا گرفته است، این نیز برمیگردد به ویژگی انقلاب اسلامی