دیالکتیک امید و ایمان
برخی از الهیدانان تأکید میکنند که بدون ایمان و معرفت ایمانی، امید تبدیل به یک اتوپیای مبهم و نامعلوم می¬شود، و بدون امید هم ایمان پاره پاره شده، و تبدیل به باوری ضعیف و زبون (fainthearted) و ایمانی مرده (dead faith) میگردد. تنها از طریق ایمان است که می توان راهی به سوی زندگی حقیقی پیدا کرد و تنها از طریق امید است که فرد می تواند خود را در چنین طریقی حفظ نموده و در آن استوار بماند.
از این نظر، اگر ایمان منوط به امید میشود، آنگاه گناه بیایمانی در ناامیدی نیز معلوم می-گردد. در واقع خدا با وعدهای که به انسان میدهد او را گرامی میدارد، ولی آنگاه که انسان چنین وعده ممکن در آینده را باور نمیکند، دچار گناه شده و باور خود را در معرض بیایمانی قرار میدهد. در این بیان، ناامیدی برخاسته است از انتظار عجولانه و بی حساب از آنچه که خدا وعده داده ولی هنوز به نقطه کمال لازم نرسیده است. هر دو شکلِ ناامیدی که گاه به صورت توهم کمال ظاهر می-شود و گاه به صورت سرخوردگی خود را نشان میدهد، موجب میشود که امید کارکرد موثر خود را از دست بدهد و اساسا ایمان نیز از وجود آدمی رخت بربندد.
این مضمون از «امید» و نسبت بین ایمان و امید و ربط بین کفر و ناامیدی در قرآن کریم نیز آمده است آنجا که میفرماید: «لا تیأسوا من روح الله انه لا ییأس من روح الله الا القوم الکافرون» (87 / یوسف). هرچند این آیه در مورد برادران حضرت یوسف علیه السلام است، لیکن تعبیر «انه» اشاره به کبرای کلی و اصل دینی دارد که شامل همه در همه زمانها و مکانها میشود.
شایان ذکر است اساسا «قلمرو احتمالات و امکانات» در این دنیا با «قلمرو امید به تغییرات و تحولات» ملازم و منطبق است. هر میزان امید بیشتر و هرکجا خوشبینی به آینده عمیقتر باشد، تحولات و تغییرات رو به رشد هم بیشتر و رهایی از مشکلات ممکنتر خواهد بود. از سوی دیگر، هرمیزان ناامیدیها (با تصور اینکه امور به پایان رسیده است) بیشتر شود، ممکنها تبدیل به ناممکن میشود و بنیان هرتغییر و تحول بزرگی هم ویران میگردد.
امیدهای بزرگ به تحولات بزرگ و به رهایی از مشکلات بزرگ راهی خواهد بود برای تغییرات بزرگ در عرصۀ جهانی. چنین امیدی مبتنی بر ایمانهای بزرگی است که میتواند در میان مردم بزرگ و یا انسانهای بزرگ ظاهر شود و حرکتها و جسارتهای بزرگ و تطورات تاریخی را در مقیاس جهانی موجب شود. در مقابل، ناامیدیهای بزرگ و یأسهای کبیره نیز عملا اقدامات کلان را ناممکن نموده و راههای دشوار را عملا به راهی محال تبدیل میکند.
تمدنی بودن مسئلۀ «امید» از همینرو حائز اهمیت است که تمدنها همواره در بسترهای بحرانی و در نقطههای بزرگی از دشواریها و سختیها بروز و ظهور پیدا میکنند و اساسا گذر از این دیوارههای ضخیمِ انباشته از ترس و یأس، جز با «ایمان و امید» شدنی نیست. بدینسان، در فرایند تمدن دینی باید بتوان امید را در مقیاس جهانی و در اندیشۀ معطوف به این جهان و مسئلههای دنیوی ایجاد کرده و فرد و جامعه را نسبت به کنشگری در عرصههای تمدنی جسورتر و توانمندتر ساخت.
بابایی