روز نوروز و مه فرّخ فروردينست دور ايّام گل و نسترن و نسرينست صحن صحرا ز صور چون صحف ارژنگست چمن لاله چو آذركده برزينست زاتش لاله ازان آب چمن افزودست كه هوا مُشك دم و خاك عبير آگينست حوضه از آب معين كوثر نوشاب چنانست چون جنان روضه گهر زيور و عنبر طينست گرنه باغست جنان از چه در انهارش آب مايه شير و شراب و عسل نوشينست مي اگر مي نخورد نرگس مخمور بباغ از چه با ساغر سيم و قدح زرّينست باغ را همچو ز الوان رياحين ز حلل داغ را بسته طبايع ز حلي آدينست گرنه با موكب دي ناميه دلرا بيكار با سيه خطمي و سوسن ز چه بازوبينست تا نگاريده صبا نقش بر اطراف چمن قلم افكنده زكف نقش نگار چينست باغ چون چين ز نگار و چمنش فرخارست گل چو ويس است و درو بلبل او رامينست تا چو عذرا بنمايد ز تتق لاله عذار ابر گريان صفت وامق بي تسكينست گلشن از زيور و زيبست چو بزم خسرو تا جهان تازه و فرّخ چو رخ شيرينست (لطف الله نیشابوری) باز صبا عرضه كرد كوكبه نوبهار گشت بگيتي بلند مرتبه نوبهار مرغ سحرخيز خواند منقبت نوبهار كرد در افواه فاش دبدبه نوبهار خلعت نوروز يافت از هبه نوبهار (لطف الله نیشابوری)