پس از کودتا ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ دکتر حسین فاطمی وزیر خارجه مصدق برای مدتی مخفی شد. ریش بسیار بلندی گذاشته بود تا شناخته نشود و از محل اختفاء امکان بیرون آمدن نداشت! از همان ساعت نخست که شاه به کشور بازگشت پیگیر دستگیری فاطمی بود. شاه به دستگیری فاطمی به هر شکل ممکن اصرار داشت. دلیل این شدت شاه دو چیز بود: انتقادات تند فاطمی در روزنامه اش به شاه و خاندان سلطنتی و کوشش فاطمی برای تغییر پادشاهی به جمهوری.
به هر حال محل اختفل دکتر فاطمی توسط یکی از همسایه ها لو رفت و داستان تازه از اینجا شروع میشود:
روز دادرسی دکتر فاطمی در حضور تیمسار بختیار و سرتیپ نصیری بود. هنگام خروج دکتر حسین فاطمی از ساختمان کاخ شهربانی شعبان بی مخ و یارانش با چاقو به فاطمی حمله ور شده و ضرباتی وارد کردند.
حسین فاطمی سرانجام پس از محاکمه در دادگاه نظامی به دلیل اقدام برای برکناری شاه و اقدام علیه سلطنت در سحرگاه ۱۹ آبان ۱۳۳۳ اعدام شد.
حسین فاطمی چند روز پیش از تیرباران دچار تب و لزر شدید شده بود. زندانبان با طعنه به او گفته بود دیدی شما هم ترسیدی! پیش از تیرباران، از او خواستند آخرین خواسته اش را بگوید. خواسته بود به دیدار مصدق برود، مخالف کردند. دکتر گفت: مدتهاست خواهرم را ندیده ام، لااقل اجازه ملاقات با او را بدهید! قبول نکردند. آخر سر دکتر گفت: سلول مجاور دوستان جبهه ملی زندانی اند چند دقیقه با آنها صحبت کنم! آنجا دکتر فاطمی جمله مهمی از نقش دربار در سقوط دولت ملی و جنبش ملی شدن نفت عنوان نمود. به افسر جوان زندان گفت:
"ما میخواستیم مردم ایران نوکر خودشان باشند دربار اجازه نداد!"
خاطرات نصرت الله امینی