『خاطرات‌شهدا..؛ 』 •درد های بی صدا...• یکی از بسیجیان لشکر ۳۱ عاشورا تعریف می‌کنند شب عملیات والفجر ۸ شهید محمد شمسی در حاشیه اروند رود به مانعی برخورد و به شدت مجروح شد. هرچه برادران اصرار می‌کنند: {بیا تو را به عقب برگردانیم.} قبول نمی‌کند و می‌گوید {شما به عملیات ادامه بدهید و نگذارید عملیات لو برود.} وضع عجیبی بود و به هر زحمت بود، بچه‌ها را متقاعد کرد که به پیش رَوی ادامه دهند. من از فاصله ای نه چندان دور او را زیر نظر داشتم. زخم‌هایش عمیق بود و خون ریزی‌اش شدید. برای آنکه سر و صدا نکند و عملیات لو نرود سرش را داخل رود فرو کرد و در همان حال مظلومانه به شهادت رسید. •خاطره از بسیجی گمنام• ؛ ...(:✒️📻 ۸ 🌊🌴| @vaalfajr8_ir