باسم رب الشهداء و الصدیقین و بسم الله القاصم الجبارین
بیان خاطراتی در خصوص شهید حاج روح اله شنبه ای برادر و فرمانده عزیزم به مناسبت سالروز شهادتش در ۲۰ شهریور ماه سال ۱۳۵۹ و طی مأموریتی که برای سرکشی از نیروها و رسیدگی به خطوط درگیری در مهران بودند :
ایشان صبح روز بیستم شهریور در سپاه پاسداران انقلاب اسلامی مهران بعد از اقامه نماز صبح و تلاوت قرآن کریم و بیدار نمودن من برای نماز ، حدود ساعت ۶ صبح با شهید اکبر فرجیانزاده ( فرمانده وقت آموزش سپاه استان ) مشورتی نمود و قرار بر این شد که شهید فرجیانزاده به محور عملیاتی میمک برود و خودش به محور عملیاتی مهران در پاسگاه صفر مرزی بهرام آباد ، بنابر این از هم خداحافظی کردند ، ساعت حدودا ۱۰ صبح بنده و برادر محمد زین العابدینی ( از پاسداران اعزامی تهران) در راستای جمع آوری خبر و تهیه عکس و تصویر از پاسگاههای خطوط مرزی و مواضع دشمن بعثی به سمت نیروهای سپاه در پاسگاه بهرام آباد و گمرک رفتیم ، از ساعت ۱۰ و نیم صبح تا ۱۱و نیم آنجا بودیم ، در ابتدای ورود دیدم شهید روح اله با مرحوم لطیف جمشیدی بر روی خودرو گاز ارتشی پر از مهمات در حال تخلیه جعبه های سنگین مهمات خمپاره ۱۲۰ م م هستند و از سر و روی آنها عرق می ریزد ، سلامی کردم و مشغول ماموریت خود شدم ، از پاسگاه کله شرقي ، فرخ آباد و ... تصویر برداری و ثبت مطالب نمودیم، بعد از مدتی آمدیم پیش قبضه ها ، شهید روح اله داخل موضع خمپاره بود ، آن روزگار ما سلاح و فشنگ را هم درست نمی شناختیم ولی شهیدان فرجیانزاده و شهید روح اله مهارت کار با ۱۰۶ ، ۱۲۰ ، تیربار ، آرپی جی و بازوکا داشتند و آموزش میدادند ، نهایتا از روح اله درخواست نمودم اجازه دهید چند قطعه عکس بگیریم، داشته باشیم ، علیرغم مهم نبودن عکس برای وی ، ولی پذیرفت ( عکس شاخص ایشان با خمپاره مربوط به همان وقت است ) . به ایشان گفتم ما داریم بر میگردیم سپاه مهران ، قمقمه آب من را بگیر ، گفت نیاز ندارم کمتر تردد کن ( آخرین گفتگو). گاها گلوله هایی به اطراف میخورد.
ما برگشتیم سپاه مهران ، ساعت ۱۳ همهمه ای در بین نیروهای سپاه وجود داشت ، تعدادی از پاسداران مستقر در پاسگاه از آنجا تخلیه و مقابل سپاه با سر و روی باروت گرفته و کاملا خاک آلود از لندروور به رانندگی آقای قادر یوسفی پیاده شدند ، دقت کردم روح اله را ببینم ، بعضی از برادران نگاه مظلومانه ای به من داشتند ، من نیز سوال میکردم از آنها ، کسی پاسخ نمی داد، طولی نکشید فرمانده وقت سپاه حاج محمد کریمی خطاب به من گفت "روح اله شهید شدند و شما اینجا نمانید و برگردید ایلام " . با این شهادت و عروج ملکوتی او شد اولین پاسدار شهید دفاع مقدس ، اولین فرمانده عملیات شهید سپاه و نیروهای مسلح و اولین شهید سپاه استان .
در روز شهادت ، حاج روح اله به همرزمانش میگوید تعدادی بیشتر گلوله به پای قبضه انتقال دهند و خودشان به پناهگاه بروند ، حاج رضا سلطانی در میان شاخه های درخت نخل مشرف به منطقه ی جلویی نبرد و مسلط به ضرباطیه و ... کار دیدبانی را انجام می دهد ، دشمن آتش سنگینی را تدارک دیده است و بیرحمانه منطقه را شخم می زند ، به شهادت برادران حاج رضا سلطانی و بقیه که نظارهگر تلاش شهید بوده اند ، ۷ تا ۱۰ دقیقه قبل از اصابت گلوله به موضع شهید ، می بینند که ایشان برای لحظه ای در کوران آتشباری مشغول نوشتن میشوند و تصور این است که کار ثبت گرا و اصلاح شاخص هدف را انجام میدهد غافل از اینکه او مشغول نوشتن وصیت نامه اش میباشد، وصیت نامهای که بر روی تکه ی مقوایی رطوبت گیر گلوله خمپاره نوشته شد . وقتی گلوله ی دشمن موضع شهید را در نوردید همرزمانش او را صدا میزنند ولی جوابی نمی شنوند ، به سمت او می روند در حالی که به سوی خدایش پر کشیده بود ، نهایتا به دست نوشته اش که از او به یادگار ماند دست یافتند و چنین نگاشته بود :
بسم الله القاصم الجبارین
به خدا راهم را تشخیص داده ام و خدا را دیده ام و هدف و مقصد را شناخته ام و دشمن را نیز به عیان دیده ام ، پس چرا بر این مرکب خوشبختی که آگاهی می باشد به سوی الله به پیش نتازم و قلب دشمنان حق و حقیقت را آماج گلوله هایم قرار ندهم و در این راه به شربت شهادت چون دگر برادرانم نائل نگردم . روح اله شنبه ای.
*به مناسبت چهل و چهارمین سالگرد شهادت و دفاع غریبانه ی پاسداران نسل اول سپاه از کیان نظام اسلامی *
وابسته سپاه ، حسین شریفی راد ۲۰ شهریور ۱۴۰۳