مُرتاح
1401.6.2
به چه خیره‌ای؟ هرشب همین کار را انجام می‌دهی بدو خیره می‌شوی، لشکریان عشوه چشمانت که خسته میشوند، چیلیک عکس می‌اندازی.. آسمان رخت شب به تن کرده و ما تازه از سرکار به خانه میرویم، دلم برای استراحت زود هنگام به تنگ آمده. تا رسیدن به مترو راه زیادی داریم، خودت به حرف میایی، یا آنقدر بگویم و بگویم تا خودت با پای خودت به تیمارستان بروی، به چه فکر میکنی؟ - به ماه. + به ماه؟ سرکارخانم دقیقا به چه چیزِ ماه؟ - به غَمَش. غمش به مانند کسی‌ست که معشوقه‌اش را به دیگری دادند، به روی اِجبار.. غمِ او گردی میشود به روی ما، نه تنها ما بلکه تمام شهر.. غبارِ غمِ تنهایی‌اش را حس نمی‌کنی؟ به او که خیره می‌شوم خدارا بیشتر حس می‌کنم، دقیقا کنارِ خودم. کاش می‌شد به دوران کودکی بازگردم و تنها دغدغه ام نوشیدنِ یک فنجان قهوه‌باخدا،روی‌ماه باشد.این اتفاق خارق‌العاده‌است تو این فکر را نمی‌کنی؟ اما حال که دیگر کودکی‌ام را در فنجان دنیا سر کشیده‌ام، لاجرم باید به فکر دیگری برای رفتن به پیشِ خدای ماه پیدا کنم. و چگونه وجودش را انکار کنم،که او در لحظه لحظه‌ی نفس کشیدنِ‌من هم، درکنار من است و ثانیه‌ای ترکم نمی‌کند.. وَٱلَّذِينَ يُؤۡتُونَ مَآ ءَاتَواْ وَّقُلُوبُهُمۡ وَجِلَةٌ أَنَّهُمۡ إِلَىٰ رَبِّهِمۡ رَٰجِعُونَ و از همۀ داشته‌هایشان در راه خدا هزینه می‌کنند و درعین‌حال، دل‌هایشان برای برگشتن به‌سوی خدا در تب‌وتاب است. سوره مؤمنون - آیه ۶۰