مُرتاح
خَلصنا مِن الفراقِ نجف یا رب . .
مقداری اتمسفر نجف به من بدهید، من علی لازمم. جهان که خاموش می‌شود، چشمم پرواز می‌کند و به بالای ایوان نجف می‌رسد. کبوتر دلم اهلیست، رهایش کنی سر از نجف در می‌آورد. همه‌ی غم هایم را به دست خاکستر دنیا می‌سپارم اما غمِ دوری از نجف موریانه‌ می‌شود بر تنِ نحیف این درخت. بیاین دعا کنین اربعین همه باشیم، باهم. منم دوباره لیاقت خادمی نصیبم بشه.