🌹بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم🌹 🔶🔸🌺 فارسی و جوان 🌸🍃🍃 روزی سلمان فارسی در کوفه از بازار آهنگران می‌گذشت، جوانی را دید که بی هوش روی زمین افتاده و مردم به اطرافش جمع شده اند. مردم خدمت سلمان رسیده از او تقاضا کردند که بر بالین جوان آمده دعایی به گوش او بخواند! هنگامی که سلمان نزد جوان آمد، جوان او را دید به حال آمد و سرش را بلند کرد و گفت: یا سلمان! این مردم تصور می‌کنند من مرض صرع (عصبی) دارم و به این حال افتاده ام، ولی چنین نیست، من از بازار می‌گذشتم، دیدم آهنگران چکش‌های آهنین بر سندان می‌کوبند، به یاد فرموده خداوند افتادم که می‌فرماید: (و لهم مقامع من حدید): بالای سر اهل جهنم چکش‌هایی از آهن هست. از ترس خدا عقل از سرم رفت و این حالت به من روی داد. سلمان به آن جوان علاقه مند شده و محبت وی در دلش جای گرفت و او را بردار خود قرار داد. و همیشه در کنار یکدیگر بودند تا جوان مریض شد، در حال جان کندن بود، سلمان به بالین او آمد و بالای سرش نشست. آنگاه به ملک الموت خطاب کرد و گفت: ای ملک الموت! با برادرم مدارا و مهربانی کن! از ملک الموت جواب آمد که ای سلمان! من نسبت به همه افراد مؤمن مهربان و رفیق هستم. [۱] خویشتن نکن! 🌼🍂🍂 شخصی به اباذر نوشت: به من چیزی از علم بیاموز! اباذر در جواب گفت: دامنه علم گسترده تر است ولی اگر می‌توانی بدی نکن بر کس که دوستش می‌داری. مرد گفت: این چه سخنی است که می‌فرمایی آیا تاکنون دیده اید کسی در حق محبوبش بدی کند؟ اباذر پاسخ داد: آری! جانت برای تو از همه چیز محبوب تر است. هنگامی که گناه می‌کنی بر خویشتن بدی کرده ای. [۱] بی ! 🌸🍃🍃 در مدینه مردی بود به نام (قزمان) هر وقت سخنی از او به میان می‌آمد و از کارهای نیکش صحبت می‌شد، پیغمبر صلی الله علیه و آله می‌فرمود: او اهل آتش جهنم است. هنگامی که جنگ احد پیش آمد، قزمان در میدان نبرد، با شهامت جنگید و به تنهایی تعدادی از کفار را کشت. سرانجام زخم‌های سنگین برداشت، همراهان او را به خانه‌های (بنی ظفر) بردند. بعضی خدمت رسول خدا صلی الله علیه و آله آمدند و ماجرای قزمان را گفتند. حضرت فرمود: خداوند هر آنچه را که اراده کرد، انجام می‌دهد. عده ای از مسلمانان در کنار بستر او بودند و به او می‌گفتند: بهشت بر تو مژده باد! زیرا امروز، در راه خدا سخت کوشش و فداکاری کردی و خویشتن را به خطر انداختی. قزمان در جواب گفت: مژده بهشت برای چیست؟ به خدا سوگند، فداکاری و جنگم تنها به خاطر دفاع از قبیله و فامیلم بود، اگر موضوع قبیله و فامیل نبود هرگز به جنگ حاضر نمی شدم. وقتی زخم‌های بدن، او را به شدت رنج داد، تیری از تیردان بیرون کشید و با آن رگی از بدن خود را برید، بدین وسیله خودکشی کرده به زندگی خود پایان داد. [۱] ---------- 📚منابع: [۱]: بحار: ج ۲۲، ص ۳۸۵. [۱]: بحار ج ۲۲، ص ۴۰۲ [۱]: بحار: ج ۶، ص ۳۲ و ۳۳. فقط با ذکر به نیت امام عج ❌ ⚜🔸💠🔸⚜ کانال نشر فضایل امیر المؤمنین علی علیه السلام 🔹⚡️🔸⚡️🔹 💫 @ya_amiralmomenin110 💫