🌹بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم🌹 🔶🔸🌺 در محضر امام 🔸🍃 حبابه والبیه [۱] می‌گوید: امیر المؤمنین علی علیه السلام را در محل پیش تازان لشکر دیدم، در دستش تازیانه دو سر بود و با آن، فروشندگان ماهی بی فلس و مار ماهی و ماهی طافی (که حرامند) را می‌زد و می‌فرمود: ای فروشندگان مسخ شده‌های بنی اسرائیل و لشکر بنی مروان! فرات بن احنف عرض کرد: یا امیر المؤمنین لشکر بنی مروان کیانند؟ حضرت فرمود: مردمی بودند که ریش‌های خود را می‌تراشیدند و سبیلهایشان را تاب می‌دادند. حبابه می‌گوید: من گوینده ای را خوش بیان تر از علی علیه السلام ندیده بودم، به دنبالش رفتم تا در محل نشیمن مسجد کوفه نشست. عرض کردم: یا امیر المؤمنین! خدا رحمتت کند! نشانه امامت چیست؟ امام علی علیه السلام در پاسخ - به سنگ کوچکی اشاره کرد - و فرمود: آن را بیاور! من سنگ کوچک را به حضرت دادم، امام با انگشتر خود به آن مهر زد، سپس فرمود: ای حبابه! هر کسی ادعای امامت کرد و توانست مثل من این سنگ را مهر زند، بدان که او امام است و اطاعت از او واجب می‌باشد و نیز امام کسی است که هر چه را بخواهد از او پنهان نگردد. حبابه می‌گوید: از محضر امیر المؤمنین رفتم. مدتی گذشت حضرت به شهادت رسید، نزد امام حسن علیه السلام که در مسند امیر المؤمنین نشسته بود و مردم از او سؤال می‌کردند، رفتم. هنگامی که مرا دید، فرمود: ای حبابه والبیه! عرض کردم: بلی، سرورم! فرمود: آنچه همراه داری بیاور! من آن سنگ کوچک را به حضرت دادم با انگشتر خود با آن مهر زد همچنان که امیر المؤمنین مهر زده بود. پس از امام حسن، خدمت امام حسین علیه السلام که در مسجد پیامبر خدا در مدینه بود - رسیدم مرا نزد خود خواست و به من خوش آمد گفت و فرمود: در میان دلیل امامت، آنچه را که تو می‌خواهی موجود است. آیا دلیل امامت را می‌خواهی؟ عرض کردم: بلی، سرور من! فرمود: آنچه همراه داری بیاور! من آن سنگ را به حضرت دادم امام مهر خود را بر آن زد و مهر در آن سنگ نقش بست. پس از شهادت امام حسین علیه السلام به خدمت امام زین العابدین علیه السلام رسیدم. آن چنان پیر شده بودم ضعف و ناتوانی اندامم را فرا گرفته بود و من آن وقت خود را صد و سیزده سال می‌دانستم، امام علیه السلام را دیدم در حال رکوع و سجود بوده و مشغول عبادت است. - و به من توجه ندارد، من هم توان آنجا ماندن را نداشتم - از دریافت نشانه امامت، ناامید شدم. در این وقت حضرت با انگشت سبابه خود به من اشاره کرد به محض اشاره آن حضرت جوانی من برگشت. منتظر شدم امام نماز را تمام کرد. عرض کردم: سرور من! از دنیا چقدر گذشته و چقدر باقی مانده است؟ فرمود: نسبت به گذشته آری، اما نسبت به آینده نه. (گذشته را می‌توان معلوم کرد، به آن آگاهیم، ولی باقی مانده را کسی آگاه نیست، آن را خدا می‌داند). آنگاه فرمود: آنچه همراه خود داری بیاور! من سنگ کوچک را به امام سجاد علیه السلام دادم آن حضرت نیز مهر زد. سپس محضر امام باقر علیه السلام رفتم، او نیز بر آن سنگ مهر زد. بعد از آن خدمت امام صادق علیه السلام رسیدم آن حضرت نیز بر آن سنگ مهر زد. پس از آن سنگ را به خدمت امام کاظم علیه السلام تقدیم نمودم. او نیز مهر کرد. سپس محضر امام رضا علیه السلام رفتم آن حضرت نیز همان سنگ کوچک را مهر زد. حبابه والبیه پس از آن، نه ماه زندگی کرد و در سن ۲۳۶ دار دنیا را وداع نمود. [۱] 🔹🍂 روزی عقیل (برادر علی علیه السلام) به مجلس معاویه وارد شد و عمروبن عاص نیز در کنار معاویه بود. معاویه به عمرو عاص گفت: اکنون با مسخره کردن عقیل تو را به خنده می‌آورم. عقیل پس از ورود سلام کرد. معاویه گفت: خوش آمدی، ای کسی که عمویش ابولهب است. عقیل در پاسخ گفت: آفرین بر کسی که عمه اش (حمالة الحطب فی جیدها حبل من مسد) است. هر دو راست گفته بودند، چون ابولهب عموی عقیل و زن او (ام جمیل) عمه معاویه بود. معاویه ساکت نشد و بار دیگر گفت: درباره عمویت چه فکر می‌کنی؟ او اکنون در کجاست؟ عقیل در جواب گفت: وقتی به جهنم رفتی، طرف چپت را نگاه کن! ابولهب را خواهی دید که روی عمه ات حمالة الحطب افتاده، آن وقت ببین آیا در میان آتش جهنم شوهر بهتر است، یا زنش؟ معاویه گفت: به خدا سوگند! هر دو شان بد هستند. [۱] ---------- 📚منابع: [۱]: نام زنی است از قبیله یمن، وی از بانوان پرهیزگار با فضیلت بوده و امام رضا علیه السلام او را با لباس خود کفن نمود و دفن کرد. [۱]: بحار: ج ۲۵، ص ۱۷۵. [۱]: بحار: ج ۴۲، ص ۱۱۴. فقط با ذکر به نیت امام عج ❌ ⚜🔸💠🔸⚜ کانال نشر فضایل امیر المؤمنین علی علیه السلام 🔹⚡️🔸⚡️🔹 💫 @ya_amiralmomenin110 💫