هدایت شده از تبادلات گل مریم روز دوشنبه
با بی خیالی همیشگیم و در حالی که آبی کاربنیم تنم بود و شال ابیمو با روی سرم بود روی شونم جا به جا کردم که یه ماشین به سرعت جلوی پام زد سرمو بالا اوردم تا هایی که اماده کرده بودم رو نثار راننده کنم که با دیدن به معنی واقعی کپ کردم😳 از ترس نمیتونستم حتی آب دهنمو قورت بدم مات و مبهوت به صورت قرمز و بیرون زده ش نگاه میکردم 😰 در حالی که سعی میکرد خودشو کنترل کنه که داد نزنه گفت: سوار شــــــــــــو 🤬 انگار زیر پام پاشیده بودن اصلا نمیتونستم از جام تکون بخورم : اون منو بالا نیار خودت که میدونی اگه پیاده بشم جلوی این همه ادم میکنم بیا سوار شــــــــو با قدمای لرزون به سمت ماشین رفتم و سوار شدم بی اختیار جلو کشیدم و خودمو توی صندلی جمع کردم نمیدونستم از کجا پیدام کرده بود نیش خندی زد و با عصبیت گفت : تیریپ جدید مبارک !!!!!!!!!!!! چشم بابا روشن 😏 چشم پسراش روشن با این تربیت کردنشون 😡 ساکت یه گوشه نشسته بودم اصلا حرف زدن نداشتم که یکدفعه ... 😱 https://eitaa.com/joinchat/1396637864C08861fd4a4