🥀تنها نشانه‌ی ناصر 💔ريختند روی سرش و او را با كابل و لگد زدند. دو_سه روز بعد، دچار خونريزی داخلی شد. با دلسوزی او را به بغداد بردند. سر و صدا پيچيد كه "ناصر را برای درمان به بيمارستان برده اند." ❤️‍🔥چند روز كه گذشت، نگهبان عراقی يك دست لباس كهنه‌ی اسيری رو دستش بود. آمد جلوی آسايشگاه ما ايستاد. همهمه‌ها يهو.... همهمه‌ها يهو خاموش شد. 💔"ناصر نگهدار مرده! اين هم لباسش. هيچ كس حق عزاداری ندارد!" تنها نشانه‌ای كه از ناصر داشتيم، همين لباس بود. آن را روی سيم‌های خاردار وسط محوطه انداختيم. همين، شد مراسم عزاداری. هر كس رد می‌شد به لباس دست می‌زد و می‌كشيد به صورتش. بعد هم مؤدبانه می‌ايستاد و فاتحه می‌خواند. 🥀خاطره ای به یاد شهید معزز ناصر نگهدار راوی: آزاده سرافراز اسحاق جانی منبع: سایت نوید شاهد 🥀 @yaade_shohadaa