#کـافـهیـادگـاه
برآتش تو نشستیم ودود عشق برآمد
تو ساعتی ننشستی که اتش بنشانی
تو را که دیده به خواب خمار باز نباشد
ریاضت من شب تا سحر نخفته را چه دانی
به پای خویشتن آیند عاشقان به کمندت
که هر که را تو بگیری ز خویشتن برهانی
من ای صبا ره رفتن به کوی دوست ندانم
تو می روی به سلامت سلام من برسانی
مرا حرام نباشد نظر به روی جوانان
که پیر داند مقدار روزگار جوانی
روان روشن سعدی که شمع مجلس توست
به هیچ کار نیاید گرش نسوزانی
#سعدی