🌷 🔰روایت سردار ازسردار جانشین اطلاعات عملیات لشکر۴۱ ثارالله :) اورکت روی شانه هایش بود، بدون جوراب. معلوم بود از نماز می آید و فرصت پیدا نکرده سر و وضعش را مرتب کند. لبخند زدم و نگاهی به او انداختم. قبل از اینکه حرفی بزنم با خنده گفت: «وقتی در همین وضعیت مقابل خدای خودم ایستادم و نماز خواندم، درست نبود در مقابل بنده ی او به سر و وضعم برسم ...»🌱 🙃 📿 eitaa.com/yadegaranir