#زندگی_به_سبک_شهدا🌷
کوملهها بشدت شکنجش کرده بودن،
هیچ ناخنی در دست و پا نداشت، جای جای سرش شکسته و کبود بود،
موهای سرش رو تراشیده و در روستا میگردوندن،
شرط رهاییش توهین به حضرت امام(ره) بود اما ....
او #مقاومت کرد💪🏻
پس از یازده ماه اسارت و شکنجههای بسیار در ۱۷ سالگی زنده بگورش کردند😔💔
#عند_ربهم_یرزقون
#شهید_ناهید_فاتحی
eitaa.com/yadegaranir
#زندگی_به_سبک_شهدا🌷
نماز شبش هیچ وقت ترک نمیشد :))
هیچ وقت ندیدم نماز شب شهید سلیمانی قطع شود. آنهم نه نماز شبی عادی، نماز شبهای او همیشه با ناله و اشک و اندوه به درگاه خدا بود. من با شهید سلیمانی رفت و آمد داشتم حتی بارها در منزلشان خوابیدم، اتاق مهمانان با اتاق حاج قاسم فاصله داشت اما من با اشکها و صدای نالههای او برای نماز بیدار میشدم.
📚راوی سردار معروفی
#سردار_دلها ❤️
eitaa.com/yadegaranir
#زندگی_به_سبک_شهدا🌷
💠اهمیت به نماز اول وقت 📿
در سوریه برای تماس، تلفن گذاشته بودند
تا بچه ها بتوانند با خانواده هاشون ارتباط داشته باشند.📞
یه روزی حدود یک ساعتی در صف تلفن ایستاده بودیم ، تقریبا نوبت محمد بود
که صدای اذان طنین انداز شد ...😍
همان لحظه محمد از صف تلفن بیرون آمد و آماده نماز اول وقت شد وبعد از اتمام نماز محمد باز در صف تلفن ایستاد.💔
#راویهمرزمشهید
شهید مدافع حرم محمد مسرور
#نماز_اول_وقت🌱
eitaa.com/yadegaranir
یادگاران
_ در زمان غیبت 🌤 به کسی #منتظر میگویند که منتظر شهادت باشد💔 [شهید زین الدین] eitaa.com/yadegarani
#زندگی_به_سبک_شهدا🕊
نزدیڪِ عملیات بود...
مےدانستم دختردار شده!
یڪ روز دیدم سرِ پاڪت نامه
از جیبش بیرون زده...
گفتم: این چیه؟!
گفت: عڪسِ دخترمه.
گفتم: بده ببینمش...
گفت: خودم هنوز ندیدمش!!
گفتم: چرا؟
گفت: الآن موقع عملیاته.
مےترسم مهر پدر و فرزندی
ڪار دستم بده...
باشه براے بعد :)
#شهید_مهدے_زین_الدین{💛}
eitaa.com/yadegaranir
#زندگی_به_سبک_شهدا🕊
بہ یڪے از فرماندهان گُفـت :
"اگہ توے پادگانت دو تا سربآز
رو #نـماز و #قرآن خوان ڪردے
این برایت میمـاند ؛
از این پُستها و درجہها
چـیزے دَر نمـےآید..🍃🖐🏻"
#شهیداحمدڪاظمے
eitaa.com/yadegaranir
#زندگی_به_سبک_شهدا🕊
بهش گفتم: «توی راه که بر میگردی،یه خورده کاهو و سبزی بخر.»
گفت:«من سرم خیلی شلوغه،می ترسم یادم بره.روی یه تیکه کاغذ هر چی می خواهی بنویس بهم بده.»؛
همون موقع داشت جیبش را خالی میکرد.
یک دفتر چه یادداشت ویک خودکار در آورد گذاشت زمین؛
برداشتمشان تا چیزهایی که میخواستم،برایش بنویسم،یک دفعه بهم گفت:
«ننویسی ها!»
جاخوردم،نگاهش که کردم،
به نظرم عصبانی شده بود!
گفتم: «مگه چی شده؟!»
گفت: «اون خودکاری که دستته،مال بیت الماله.»
گفتم: «من که نمی خواهم کتاب باهاش بنویسم!دو-سه تا کلمه که بیش تر نیست.»
گفت: «نه!!.»
#شهید_باکری
eitaa.com/yadegaranir
#زندگی_به_سبک_شهدا🌷
🔰روایت سردار#شهید_قاسم_سلیمانی ازسردار #شهید_محمدحسین_یوسف_الهی جانشین اطلاعات عملیات لشکر۴۱ ثارالله :)
اورکت روی شانه هایش بود، بدون جوراب. معلوم بود از نماز می آید و فرصت پیدا نکرده سر و وضعش را مرتب کند.
لبخند زدم و نگاهی به او انداختم.
قبل از اینکه حرفی بزنم با خنده گفت:
«وقتی در همین وضعیت مقابل خدای خودم ایستادم و نماز خواندم، درست نبود در مقابل بنده ی او به سر و وضعم برسم ...»🌱
#همینقدر_بیریا🙃
#نماز_اول_وقت📿
eitaa.com/yadegaranir
با یکی از دوستاش قرار گذاشتہ بودن
یھ #قرارِ_خدایێ✨
ھر وقت درس میخوندن میگفتن
[#یا کریم!الوعده وفا*.*🌿]
ما درسمونو خوندیم تو برکتشو بده-🌙♡
-شهیدمصطفێ احمدی روشن🕊
#جهادِ_علمی📚
#زندگی_به_سبک_شهدا
eitaa.com/yadegaranir
[ شهیدیکهچادر
واسطهشهادتششد❤️🌱 ]
#شهید_زینب_کمایی
#شهید_قرارگاهمون😍
#زندگی_به_سبک_شهدا🕊
eitaa.com/yadegaranir
[نماز را در هواپیمای فانتوم خواندیم]🙃
🔹از یکی از دوستان سرلشگر #شهید خلبان محمود خضرایی نقل شده است که یک بار در پایگاه به صورت آماده بودیم که در ساعت ۴ صبح صدای آژیر اضطراری شنیده شد. بلافاصله به اتفاق خضرایی به پرواز در آمدیم. بعد از ماموریت تازه هوا درحال روشن شدن بود که او گفتند: موافقی نماز را همین جا بخوانیم؟
گفتم: خیلی خوبه، از این بهتر نمی شه.
گفت: گپس اجازه بده با رادار صحبت کنیم و به سمت قبله پرواز کنیم."
🔺پس از هماهنگی با رادار، سمت قبله را برگزیدیم. ابتدا او نمازش را خواند و آن گاه من هم نمازم را بجا آوردم. پس از ادای نماز، او با صدای گیریایش با خدای خود مشغول مناجات شد و آن گونه ملتمسانه سخن می گفت که من را هم تحت تاثیر قرار داد.
این نماز یکی از نمازهای منحصر به فردی بود که هرگز آن را فراموش نمی کنم.
چقدر دل انگیز و زیباست خلوت با خدا در دل آسمان، گویی روحمان نیز همچون جسم پرواز می کرد و خدایی شده بود. انگار به زمین تعلق نداشتیم و دوست داشتیم برای همیشه در آسمان پرواز کنیم.
#نماز_اول_وقت📿
#زندگی_به_سبک_شهدا🕊
eitaa.com/yadegaranir
#تلنگرانه🌱
استوری فاطمه #سلیمانی فرزند شهید #حاج_قاسم_سلیمانی :
کوچیک که بودم وابستگیم به بابا اونقدر زیاد بود که بعضی روزها اگر تهران بود، میرفتن دفتر کارشون من رو با خودشون میبردن
توی اون دفتر یه اتاق کوچیک بود با یه
جا رختی و سجاده و یخچال خیلی کوچک،
جلسه های بابا (حاج قاسم) که طولانی میشد به من میگفت برو تو اون اتاق و استراحت کن، توی یخچال آب و آبمیوه و شکلات تافی بود از همون تافیها که پوستشون رنگی رنگی بود و وسطشون شکلات، ساعتها توی همون اتاق میشستم تا جلسه بابا تموم بشه و برم پیشش
از توی یخچال چنتا تافی میخوردم و آبمیوه و آب..
وقتی جلسه بابا تموم میشد سریع با کاغذ و خودکار میومد تو اتاق
میپریدم بغلش منو مینشوند روی پاهاش، میگفت: بابا چیا خوردی ؟ هرچی خوردی بگو تا بنویسم 📝
دونه به دونه بهش میگفتم :
حتی آب معدنی و شکلات، موقع رفتن دستمو که میگرفت تو راه کاغذ رو به یه نفر میداد و میگفت:
بده به حسابداری، دختر من این چیزا رو استفاده کرد، بگو پولشو حساب کنن یا از حقوقم کم کنن ....💔
[اونوقت چه جوری ما ۸/۵ میلیارد پول مردم این کشور که بابام جونشو براشون داد میتونیم از سفره مردم برداریم...]
#بیت_المال
#سردارِ_دلم♥️
#زندگی_به_سبک_شهدا🕊
eitaa.com/yadegaranir