🥀••• اگرچه شمعی و از سوختن نپرهیزی نبینمت که غریبانه اشک می‌ریزی! هنوز غصهٔ خود را به خنده پنهان کن! بخند! گرچه تو با خنده هم غم انگیزی خزان کجا، تو کجا تک درخت ِ من! باید که برگ ِ ریخته بر شاخه‌ها بیاویزی درخت، فصل ِ خزان هم درخت می‌ماند تو «پیش فصل» بهاری نه اینکه پاییزی تو را خدا به زمین هدیه داده، چون باران که آسمان و زمین را به هم بیامیزی خدا دلش نمی‌آمد که از تو جان گیرد وگرنه از دگران کم نداشتی چیزی