هدایت شده از «کمــی کــافــر...»
خرده به الکنی زبان ما نگیر بارالها؛ نقل امثال من، همان حکایت شبان قصه‌ی موسی‌ست. حق هم همین است. همه که قرار نیست یک جور باشند. وقتی از بین خلایق دو تاشان عارفی می‌شوند به قاعده‌ی حسن‌زاده و جوادی آملی، این طرف هم چهارتا آدم خرد و خمیر مثل من باید باشد دیگر... خودت شاهدی من و ما زبان‌مان قاصر است و الّا نهایت مقصود و غایت آمال همه‌مان یکی‌ست. ماها هر چقدر هم که گریزپا و یاغی باشیم، باز وقت فرار خواه ناخواه به آغوش خودت پناه می‌آوریم الها. جایی مگر هست اصلاً که از حیطه‌ی قدرت لایزال تو بیرون باشد و از حد علم لایتناهی‌ات خارج شود؟! حالا این وسط بلدترها وقت ندبه و استغاثه دعای فرج می‌خوانند و می‌گویند «وَ مُنِعَتِ السَّماء...» ولی ما آخر صفی‌ها که زبان‌مان به این الفاظ نمی‌چرخد می‌گوییم «آسمان روی سرمان یک بدست شده». و فرقش هم فقط توی همین لفظ است گمان می‌کنم. راستی معبودا؛ رویم سیاه لکن معنای این که گفته‌اند «وَ انْقَطَعَ الرَّجاء...» را نمی‌فهمم. خب دور سرت بگردم اگر این نومیدی و انقطاع، از رحمت تو باشد که ذنب لایغفر است و بریده باد زبانی که به نومیدی از معبودش باز شود. و اگر منظور دل‌بریدن و ناچشم‌داشتی از مخلوقات است که چه جای شکوه و گلایه؟! امید بنی‌بشر اگر به جز تو می‌خواهد باشد که همان بریده و منقطع باشد بهتر است! جز درگاه تو به کجا پناه بیاوریم و شکایت به که ببریم یا مستعان که در شدة و رخاء تنها پناه‌گاه امن ما تویی... راز دل ما پیش از این هم بر تو پوشیده نبوده که حالا از هویدا شدنش بترسیم؛ و پرده‌ای مابین خالق و مخلوق نیست که از برافتادنش گله کنیم یا رب. ما بندگان مسکین و مستکین‌ات فقط یک دلخوری داریم و آن هم طول غیبت صاحب و مولای‌مان است که از حد توان‌ ابناء بشر بیرون زده‌ است و امید داریم که اگر قرار بر فرج است -که هست- همان فرج عاجل قریبی که «کَلَمْحِ الْبَصَرِ أَوْ هُوَ أَقْرَب» است را به اهل عالم بنمایانی و بشر را از این گم‌گشتگی و سرگشتگی بیرون بیاوری یا ارحم الراحمین.... اصلاً می‌پرسم مگر زمین قرار است از باریکه‌ی غزه هم بر اهلش تنگ‌تر شود که ما هر چه «وَ ضاقَتِ الْأَرْض» می‌خوانیم تحویل‌مان نمی‌گیری خدایا...؟! اگر قرار به وراثت مستضعفین در زمین است که ما به بی‌چارگی و ضعف خودمان در برابر رب مشارق و مغارب معترفیم. بیش از این دیگر استضعاف نیست؛ رسما مرگ است. و ترس آن را داریم که علی‌الارض از شدت ظلم و جور، بنی‌بشری در غزه زنده نماند تا بخواهد وارث ارض موعود فلسطین بشود‌. مگر کودکی در محاصره‌ی بنی‌اسرائیل زنده مانده که موسایی از میان‌شان مبعوث شود خدایا؟ هنوز وقتش نرسیده که موعود ما را برسانی...؟! عضو شوید: (کمی کافر.../ شعر و گاه‌نوشت‌های مصعب یحیایی) 🔴@yahyaei_m