بسم الله الرحمن الرحیم 🔷 «یکی مثل همه» 🔷 ✍️ محمد رضا حدادپور جهرمی قسمت پانزدهم 🔶کنار زمین فوتبال مسجد🔶 نیمه‌های شب بود و داود نشسته بود کنار زمین که احمد و صالح با سینی چایی آمدند. همین طور که احمد چایی می‌ریخت از داود پرسید: «برنامه‌ات برای شبهای قدر چیه؟ از فرداشب شروع میشه و باید سه شب برنامه بگیریم.» داود گفت: «اینقدر درگیری فکری و ذهنی داشتم که اصلا نشد درباره شب‌های قدر صحبت کنیم. خب اول شماها بگین تا منم بگم!» صالح گفت: «بنظرم باید برنامه پسرا و دخترا از برنامه اصلی مسجد جدا باشه. اینا قابل کنترل نیستند. کل برنامه‌ها بهم میریزه!» احمد گفت: «نمیشه. اگه منظورت دو تا برنامه موازی با همدیگه است، نمیشه. اینا پیش دبستانی و مهدکودک نیستند که بشه با خیمه نقاشی و این چیزا سر و تهش رو هم آورد. بعلاوه این که مگه بچه‌ها چقدر تحمل دارن تو برنامه عمومی مسجد شرکت کنن؟» داود پرسید: «پیشنهادی داری؟» احمد گفت: «باید ببینیم برنامه هیئت اُمنا چیه؟ چون باید از حالا خیلی احتیاط کنیم. چوب خطامون داره پر میشه. نباید بذاریم حوصله اینا از دست ما سر بره.» داود گفت: «درسته. قبول دارم. خب حالا پیشنهاد!» احمد گفت: «بنظرم برنامه خودِ مسجد سر جاش باشه. حتی اگه شش ساعت خواستن برنامه بگیرن، مانعشون نشیم. ولی یک ساعت اولش با ما باشه و واسه بچه‌ها برنامه بگیریم.» صالح گفت: «البته نمیشه به بچه‌ها بگیم دیگه برنامه مالِ شماها نیست و پاشین برین بیرون! هر کی خواست بمونه.» داود گفت: «آره خب. ما یه برنامه یک ساعته احیا برای دبستان و متوسطه اول می‌گیریم. به سبک خودمون. بعدش ی ربع استراحت میدیم تا برنامه اصلی مسجد شروع بشه.» صالح و احمد تایید کردند. احمد پرسید: «واسه سخنرانی و مداحی برنامه اصلی مسجد فکری کردی؟» صالح فورا پرسید: «برنامه خودمون که من مداحی می‌کنم و خودِ داود حرف بزنه.» داود گفت: «یه کم تمرکزم پایینه. بذارین یه کم رو کارا تمرکز کنم. احمد تو سخنران بچه‌ها باش. ده دقیقه سخنرانی کن. بیست دقیقه هم صالح مداحی کنه. دو تا ربع ساعت میمونه. یکیش مسابقه معلومات عمومی. بیست تا سوال خوبِ به درد بخور مطرح می‌کنیم و مسابقه می‌ذاریم. یکی دیگه هم مسابقه از تحلیل بازی‌هایی که تا حالا داشتند. ینی خودم میام و با طرح چند تا سوال چالشی، کل این بازی‌ها را به نقد و چالش می‌کشم.» صالح گفت: «خب حاجی من حاضرم وقتِ خودمو به تو بدم. این خیلی کارِ قشنگیه. من همش منتظر بودم ببینم کی میخوای بزنی تو برجک بازیا؟» احمد گفت: «خب داود چرا کلِ برنامه احیا رو... البته نه... نمیشه کل احیای کودکان را اختصاص بدیم به این چالش تحلیلی! ولی بحث قشنگیه. خیلی عالیه.» داود گفت: «من دست گذاشتم رو آخرین ورژن بازیِ بچه‌های نسل نودی و هشتادی! خب نمی‌خواستم که فقط بساطِ تفنن بچه‌های مردم فراهم کنم. می‌خوام از بعد از شبهای قدر، با ذهن تحلیلی و تفکر انتقادی به این بازیا نگاه کنن.» احمد گفت: «سه تا ربع ساعت در سه شب، بنظرت کافیه؟ من نیست؟» داود لبخندی زد و گفت: «سه تا دو دقیقه هم کافیه. اصل اینه که خطو بزنم. بقیه‌اش با خودشون.» صالح گفت: «خب این خیلی خوب شد. عالی. حالا میمونه برنامه والدین و بزرگترا! اونو چه‌کارش کنیم؟» داود گفت: «مداح اون مراسم هم باید خودت باشی. چون اگه بچه‌ها ببینن تو مداح مراسم هستی، حداقل موقع مداحی تو میان می‌شینن. باهات دوست شدند. ولی حواست باشه لطفا... فقط یک شب روضه بخون! اونم شب شهادت. دو شب دیگه‌اش نیازی به خوندن روضه مفصل نیست. مثل بقیه جاها نمی‌خوام باشیم. برنامه مداحی شب‌های قدر باید سه تا نیم ساعت باشه. خلاص. شب اول، مناجات حضرت امیر در مسجد کوفه یا دعای مجیر. رو ترجمه‌اش مرور داشته باش. شب دوم روضه مفصل شهادت امام علی و سینه زنی. شب سوم هم مناجات باخدای باحال و ترجمه بعضی از فرازهای ابوحمزه ثمالی. صالح! تو رو روحِ امواتت همین. دیگه نخوام حرص بخورما.» @Mohamadrezahadadpour ادامه👇👇