eitaa logo
مجمع عاشقان بقیع اردکان
3.9هزار دنبال‌کننده
12.2هزار عکس
3.4هزار ویدیو
32 فایل
مجمع عاشقان بقیع اردکان اردکان ، خیابان مطهری جلسات هفتگی: جمعه شب ها، با سخنرانی سخنرانان توانا و مداحی مداحان اهل بیت از استان وکشور، آموزش مداحی ارتباط با مدیران کانال @Maa1356 @h_ebrahimian
مشاهده در ایتا
دانلود
دانش آموزان هیئتی حاضر در نماز جمعه امروز
مبینا قانعی پیش دبستانی رسالت نور
شرکت بچه های دبستان صدر در مصلی
محمد صدرا فتاحی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خدا کند که صحت نداشته باشه و دروغ باشه... و الا وامصیبتا😱
قسمت سی قصه دلبری خواهرم رفتیم برگۀ جواب آزمایش را بگیریم، جوابش مثبت بود. می دانستم چقدر منتظر است. مأموریت بود. زنگ که زد بهش گفتم. ذوق کرد، می خندید. وسـط صحبت قطع شـد. فکر کردم آنتن رفته یا شـارژ گوشـی اش مشکل پیدا کـرده. دوبـاره زنـگ زد، گفت: «قطـع کـردم برم نمـاز شـکر بخونـم!» این قدر شادوشنگول شده بود که نصف حرف هایم را نشنید. انتظارش را می کشید. در مأموریت های عراق و سوریه لباس نوزاد خریده بود و در حرم تبرک کرده بود به ضریح. در زندگـی مراقبم بود، ولی در دوران بارداری بیشـتر. از نُه ماه، پنج ماهش نبود و همـۀ آن دوران را خوابیده بودم، دسـت به سیاه و سفید نمی زدم. از بارداری قبل ترسیده بودم. خیلی لواشک و قره قوروت دوست داشتم. تا اسمش می آمد یا هوس می کردم،در دهنم آب جمع می شـد. پدر و مـادرم می گفتند: «نخور فشـارت می افته!» محمدحسین برایم می خرید. داخل اتاق صدایم می زد: «بیا باهات کار دارم!» لواشک و قره قوروت ها را یواشکی به من می داد و با خنده می گفت: «زن ما رو باش! باید مثه معتادا بهش جنس برسونیم!» نمی توانسـتم زیـاد در هیئت ها شـرکت کنم. وقتـی می دید مراعـات می کنم،خوشحال می شد و برایم غذای تبرکی می آورد. بـرای خوانـدن خیلـی از دعاهـا و چله هـا کمکـم می کـرد. پا به پایـم می آمد که دوتایـی بخوانیـم. بعضی را خـودش تنهایـی می خواند. زیـاد تربت بـه خوردم می داد، به خصوص قبل از سونوگرافی و آزمایش ها. خودش از کربلا آورده بود و می گفت: «اصلِ اصله!» اسـم بچه را از قبل انتخـاب کرده بودیـم: امیرحسـین. در اصل، امیرحسـین اسم بچۀ اولمان بود. به پیشـنهاد یکی از علمای تهران، گذاشتیم امیرمحمد.گفته بود: «اسم محمد رو بذارید روش تا به برکت این اسم، خدا نظر کنه و شفا بگیره!» می گفـت: «اگه چهار تا پسـر داشـته باشـم، اسـم هـر چهارتاشـون رو می ذارم حسین!» با کمک مادرم، داخل ماشین نشستم. راه افتاد. روضه گذاشت، روضۀ حضرت علی اصغـر(ع).سـه تایی تـا دم در بیمارسـتان گریـه کردیـم برای شـیرخوارۀ امام حسین(ع)زایمانم در بیمارستانِ خصوصی بود. لباس مخصوص پوشید آمد داخل اتاق.به نظرم پرسنل بیمارسـتان فکر می کردند الان گوشـه ای می نشیند و لام تا کام حرف نمی زند. برعکس، روی پایش بند نبود، هی قربان صدقه ام می رفت. برای کادر پزشـکی خیلی جالب بود کـه آدم مذهبی و این قدر تقـلا و جنب و جوش! با گوشـی فیلم می گرفت. یکـی از پرسـتارها می گفـت: «کاش می شـد از این صحنه ها فیلم بگیری، به بقیه نشون بدی تا یاد بگیرن!» ادامه دارد... ‌‌‌https://eitaa.com/yasegharibardakan ــ ـ ــــــــ ــ ◇ ــ ــــــــ ـ ــ
میگن حمله در حدی بوده که نیازی به انتقام سپاه نیست.... با کلانتری محل کار را میفته 😂
توجه حمله دشمن، ضعیف نبود. بلکه ایران، قوی و متحد و حساب‌شده آن را کرد. لطفا در بکار بردن عبارات خود دقت کنید.
🔻عادی سازی نکنید... 🔹حمله رژیم موقت صهیونیستی به خاک پاک ایران نه ترقه بازی بود و نه به اندازه ی تهدیدات گسترده و پر حرفی های‌شان پس از عملیات وعده صادق ۲. 🔹الگوی رفتاری رژیم در لبنان این بود که یک سال ادای عدم تمایل به درگیری گسترده را درآورد سپس آرام آرام از خطوط قرمز عبور کرد و در نهایت در یک بازه زمانی مشخص دست به شبیخون زد. 🔹با تائید اصابت برخی نقاط در استان های تهران، خوزستان و ایلام توسط قرارگاه مرکزی پدافند کشور باید بدانیم اگر هجم آسیب ها محدود است در نتیجه تصدی قهرمانانه دلیر مردان پدافند کشور است؛ 🔹جریان تخدیر می‌خواهد حمله رژیم به ستون خیمه مقاومت را عادی سازی کند تا رژیم با خونسردی از خطوط قرمز عبور کند؛ یک پاسخ شدید طراحی دشمن را خنثی می‌کند. 🔹برخورد جدی با عوامل داخلی دشمن در حوزه امنیت و رسانه جزو اولویت های اصلی چارچوب پاسخ ایران به تجاوز سگ قلاده دریده آمریکاست. / رجانیوز
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ببینید پدافند ایران چه کرده 👏👏👏 🔴 فعالیت بی‌نظیر پدافند جمهوری اسلامی ایران در مقابل حملات بامداد و صبح امروز در سراسر کشور پرچم بالاست 🇮🇷
🚨 فرانس ۲۴: از قدرت پدافند ایران شگفت زده شده ایم!
❌️ امنیت يعنی اینکه خیلی از مردم عزیز در خواب بودند و نفهمیدند که اسرائیل حمله کرده! امنیت بامداد امروز رو تا ابد مدیون حضرت آقا هستیم❤️ اللهم‌احفظ امامنا و سَیِّدنا و قائدنا و حَبیبنا و قَلبنا و روحنا؛ الامام‌خامنه اي ❤️ 🆔️
اهدا یک راس عقیقه به خیریه مجمع توسط یکی از خادمین مجمع برای شفای عاجل مریضه مورد نظرشون ، یه دونه حمد شفا قرائت بفرمایید....
پرداخت هزینه تحصیل و هزینه ایاب و ذهاب ( به مدرسه روستای مجاور محل زندگی) سه دانش آموز در یکی از روستاهای دورافتاده یاسوج... توسط خیریه مجمع شایان ذکر است همسر این خانواده( مادر) اردکانی است.
🔴برنامه مشخص است... @yasegharibardakan
Eskandar va Foghfoor.mp3
9.52M
با صدای شهید حاج شيخ احمد ضيافتے كافے
قسمت سی و یک قصه دلبری قبل از اینکه بچـه را بشـویند، در گوشـش اذان و اقامه گفـت. همان جا برایش روضـه خواند، وسـط اتـاق زایمـان، جلـوی دکتـر و پرسـتارها. روضـۀ حضرت علی اصغـر(ع) آنجایـی کـه لالایـی می خوانند، بعـد هـم کام بچه را بـا تربت امام حسین(ع)برداشت. اصرار می کرد شـب به جای همـراه بماند کنـارم. مدیر بخش می گفت: «شـما متوجه نیسـتین اینجا بخش زنانه؟» دکتر را راضی کرده بود با مادرم بماند، اما کادر بیمارسـتان اجازه ندادند. تا یازده دوازده شـب بالای سـرم ایستاد. به زور بیرونش کردند. باز صبح زود سر و کله اش پیدا شد. چند بار بهش گفتم: «روز هفتم مستحبه موهای سـر بچه رو بتراشیم!» راضی نشـد. بهش گفتم: «نکنه چون خودت درد بی مویی کشـیدی، دلـت نمیاد؟» می گفت: «حیفم میاد!» امیرحسـین سـیزده روزه بود که بردیمش هیئت. تولد حضرت زینب(س) بود و هوا هم خیلی سـرد و هیئت شـلوغ. مـدام به مـن می گفت: «بچـه رو بمال به در و دیوار هیئـت!» خودش هـم آمد بردش قسـمت آقایـان و مالیـده بودش به در و دیوار هیئت.برایش دو بار عقیقه کرد: یك بار یک ماه و نیم بعـد از تولدش که عقیقه را ولیمه داد، یکی هم برد حرم حضرت معصومه(س) برای خواندن اذان و اقامه در گوشش، پیش هرکس که زورمان رسید بردیمش.در یـزد رفتیـم پیـش حاج آقـا آیت اللهـی و حاج آقـا مهدوی نـژاد. در تهـران هم حاج آقا قاسمیان، حاج منصور ارضی و حاج حسین مردانی. باهم رفتیم منزل حاج آقا آیت اللهی. حرف هایی را که رد و بدل می شـد، می شـنیدم. وقتی اذان و اقامۀ حاج آقا تمام شـد، محمدحسـین گفت: «دو روز دیگه می رم مأموریت،حاج آقا دعا کنین شهید بشـم!» هری دلم ریخت. دیدم دستشان را گذاشتند روی سینۀ محمدحسـین و شـروع کردند به دعا خواندن. بعد که دعا تمام شد، گفتند: «ان شاءالله خدا شـما رو بموقع ببره، مثل شهید صدوقی، مثل شهید دستغیب!» داخل ماشین بهش گفتم: «دیدی حاج آقا هم موافق نبودن حالا شهید بشی؟»سری بالا انداخت و گفت: «همۀ این حرفا درست، ولی حرف من اینه: لذتی که علی اکبر امام حسین برد، حبیب نبرد!» روزی که می خواسـت برود مأموریت، امیرحسـین 74 روزش بود. دل کندن از آن برایش سخت بود. چند قدم می رفت سمت در، برمی گشت دوباره نگاهش می کرد و می بوسیدش. وقتـی می رفـت مأموریـت، بـا عکس هـای امیرحسـین اذیتـش می کـردم. لحظه به لحظـه عکس تـازه می فرسـتادم برایـش، می خواسـتم تحریکش کنم زودتر برگـردد. حتی صدای گریـه و جیغش را ضبـط می کردم و می فرسـتادم،ذوق می کرد. هرچی استیکر بوس داشـت می فرستاد. دائم می پرسید: «چی بهش می دی بخوره؟ چی کار می کنه؟» وقتی گله می کـردم که اینجا تنهایم و بیا، می گفت: «برو خدا رو شکر کن حداقل امیرحسین پیش تو هست، من که هیچ کی پیشم نیست!» می گفت: «امیرحسین رو ببر تموم هیئتایی که باهم می رفتیم!» خیلی یادش می کـردم در آوردن و بردن امیرحسـین به هیئـت، به خصوص موقع برداشـتن ساک و وسایلش. هیچ وقت نمی گذاشت هیچ کدام را بردارم، چه یک ساک چه سـه تا. به مادرم می گفتم: «ببین چقدر قُدّه! نمی ذاره به هیچ کدومش دسـت بزنم!» ادامه دارد... ‌‌‌https://eitaa.com/yasegharibardakan ــ ـ ــــــــ ــ ◇ ــ ــــــــ ـ ـ