💖عشق مجازی💖 عصربه بهانه ی دکتر ازخونه اومدم بیرون,ولی باید یک سرهم به دکتره میزدم ,جواب خاله خانم رابایدمیدادم,اول رفتم چشم پزشک ,هنوز یک ساعتی به قرارم مونده بود,منشی دکتر تافهمید ازطرف خاله خانم هستم (انگارمیشناختش) فرستادم داخل,دکتره بعدازکلی معاینه وپشت چندین تا دستگاه نشستن,گفت:چشم هاتون ضعیف نیست,فشارچشمتون هم خوبه اما فکرکنم مشکل عصبی باشه ,یک معرفی نامه مینویسم براتون تابرین ,دکترمغزواعصاب پیش خودم گفتم:غیب گفتی والااا,بااین فشارعصبی که این یکروزه بهم وارد شده,سکته نکردم جای شکردارد. سریع رفتم همون کافی شاپ,نقشه ها داشتم برای اقا سهند مکاررر فقط دلم میخواست ببینمش اونموقع باکولی بازی ابروی نداشتش رامیبردم... یه ده دقیقه ای نشستم ,یه پسرک هفت ,هشت ساله امد کنارم...ببخشید خانم شما نسیم خانم هستید؟؟ بله امرتون این تابلو.رایه اقا دادن به شما بدهم... گفتم کی بود؟؟ پسرک:من نمیدونم,۵۰۰۰تومان دادبه من تا بدم به شما... خدای من عجب زبله ,حتی خودشم به من نشون نداد اینقدعصبی بودم ,کارد میزدی خونم درنمیومد... دوباره چشام وسرم تیرکشید... وااای خدای من ....چه دردی.....😔 رسیدم خونه,تابلو جعلیه راگذاشتم داخل سییلو روحیاط تا دیده نشه , خاله توهال بود,سلام کردم,برگشت گفت:عه عزیزم اومدی,دکترچی گفت گفتم :هیچی گفت عصبیه...باید بری دکتر مغزواعصاب.. خاله گفت پس زودتر برو نسیم جان ,من یه دکتر اشنا میشناسم,جراحه, از دوستان کوروشه,فردا زنگ میزنم بهش ببینم چی میگه گفتم :باش خاله ,من یه کم حال ندارم اجازه میدی برم اتاقم؟ خاله:اره عزیزم برو دخترگلم دارد... 💦⛈💦⛈💦⛈ https://eitaa.com/yasegharibardakan