همیشه در ایام اربعین در موکب کارهایی رو انجام می‌داد که در کمترین جایگاه قرار داشت، دیگ ها رو می‌شست، اگه لوله ی آبی بود اومده بود دستاشو بالا میزد و آشغالا رو برمی‌داشت و راه آب رو باز می‌کرد، اگه نظافتی بود انجام می‌داد و.... هرچه قدر هم ازش خواهش میکردیم محمد نکن این کارارو، فقط نقش همون لبخند زیبا رو روی لبش می‌دیدیم.... با این کار نفسش رو زیر پاش له می‌کرد و همین رمز پروازش بود...