🔹الصَّادِقُونَ
درباره ماده «صدق» قبلا بیان شد که
▪️کلمه «صِدق» به معنای راستگویی واژهای کاملا آشناست؛ و برخی همچون راغب اصفهانی شروع تحلیل خود از این ماده را همینجا قرار دادهاند.
▪️اما دیگران مساله را مقداری عقبتر بردهاند:
▫️ابن فارس بر این باورست که اصل ماده «صدق» دلالت دارد بر قوتی در چیزی از حیث سخن یا غیر آن؛ و «صِدق» در مقابل «کذب» را بدین جهت چنین نامیدهاند که دارای قوتی فی نفسه است برخلاف کذب که هیچ قوتی ندارد و باطل محض است؛ و بر همین اساس است که برای شیء صُلب و محکم، تعبیر «شىءٌ صَدْق» به کار میبرند؛ مانند «رُمْح صَدْقٌ: نیزه محکم» و مهریه را هم بدین جهت «صِداق، صُدْقة و صَدُقة» گویند که حق مسلّمی است که باید ادا شود؛
▫️اما مرحوم مصطفوی معتقد است که اصل این ماده به معنای تمامیت و صحت و برحق بودن است، که این معنا به اختلاف مصادیق استعمالش متفاوت میشود.
▪️کاربرد اصلی دو کلمه «صِدق» و «کذب» در خصوص سخن است، اما تدریجا درباره هر عملی به کار رفته، مثلا:
▫️وقتی کسی در جنگ آنچنان که شایسته است مبارزه کند می گویند «صَدَقَ في القتال» یا خداوند درباره کسانی که با عملی که انجام دادند به عهد خود وفا کردهاند فرمود «رِجالٌ صَدَقُوا ما عاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ»(أحزاب/۲۳) و راست بودن خود را در عمل نشان دادند، فرمود «لِيَسْئَلَ الصَّادِقِينَ عَنْ صِدْقِهِمْ» (أحزاب/۸)
▫️یا در جایی که حقیقت رویای پیامبر را عملا برایش محقق فرمود، آمده «لَقَدْ صَدَقَ اللَّهُ رَسُولَهُ الرُّؤْيا بِالْحَقِ»(لفتح/۲۷)
▫️و بر همین اساس است که در جایی که شخص، با عمل خود ادعاهای صادقانه خود را اثبات کرد، فرمود «وَ الَّذِي جاءَ بِالصِّدْقِ وَ صَدَّقَ بِهِ»(زمر/۳۳) و
▫️نهایتا هر فضیلتی ظاهری و باطنی را با «صدق» تعبیر میکنند: «فِي مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَ مَلِيكٍ مُقْتَدِرٍ« (قمر/۵۵) «أَنَّ لَهُمْ قَدَمَ صِدْقٍ عِنْدَ رَبِّهِمْ»(يونس/۲) «أَدْخِلْنِي مُدْخَلَ صِدْقٍ وَ أَخْرِجْنِي مُخْرَجَ صِدْقٍ»(إسراء/۸۰) «وَ اجْعَلْ لِي لِسانَ صِدْقٍ فِي الْآخِرِينَ» (شعراء/۸۴)
▪️فعل «صَدَقَ» هم به صورت لازم به کار میرود « قُلْ صَدَقَ اللَّهُ» (آل عمران/۹۵) «صَدَقَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ» (احزاب/۲۲)؛ «قالَ سَنَنْظُرُ أَ صَدَقْتَ أَمْ كُنْتَ مِنَ الْكاذِبينَ» (نمل/۲۷) هم به صورت یک مفعولی «نَعْلَمَ أَنْ قَدْ صَدَقْتَنا» (مائده/۱۱۳) و هم به صورت دو مفعولی: «وَ لَقَدْ صَدَقَكُمُ اللَّهُ وَعْدَهُ» (آل عمران/۱۵۲) که برخی احتمال دادهاند که اقتضای اولیه این ماده آن است که متعدی به دو مفعول شود، زیرا یک مفعول آن همان «سخن»ی است که گفته میشود و مفعول دیگر، طرف خطاب این سخن است؛ [که به خاطر قرینههای موجود در کلام، بسیاری از اوقات، یکی یا هردو مورد حذف میشود].
▪️اسم فاعل این کلمه «صادق» به معنای راستگوست؛ و درباره «صِدِّيق» که صیغه مبالغه است برخی گفتهاند برای کسی به کار میرود که همواره ملازم صدق است، و برخی گفتهاند کسی است که صدق از او زیاد دیده میشود، بلکه کسی که مطلقا کذب از او سر نمیزند؛ بلکه کسی که انتظار کذب هم از او نمیرود؛ و بلکه کسی که هم سخن و اعتقاد و عملش همگی با هم هماهنگ و صادقانه است: «وَ اذْكُرْ فِي الْكِتابِ إِبْراهِيمَ إِنَّهُ كانَ صِدِّيقاً نَبِيًّا» (مريم/۴۱)، «وَ اذْكُرْ فِي الْكِتابِ إِدْرِيسَ إِنَّهُ كانَ صِدِّيقاً نَبِيًّا» (مريم/۵۶)، «وَ أُمُّهُ صِدِّيقَةٌ» (مائدة/۷۵) و از کاربردهای قرآنی این واژه معلوم میشود که رتبه بسیار بالایی و بعد از نبوت است: «فَأُولئِكَ مَعَ الَّذِينَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ مِنَ النَّبِيِّينَ وَ الصِّدِّيقِينَ وَ الشُّهَداء»ِ(نساء/۶۹).
@yekaye
👇ادامه مطلب👇