ادامه ماده «شکر»
▪️فعل «شکر» متعدی دو مفعولی است؛
▫️یک مفعولش کسی است که شکر نسبت به او انجام میشود؛ که این مفعول هم به صورت بیواسطه (شکرتُک) و هم با حرف «ل» (شکرتُ لک) میآید؛ که گفتهاند کاربرد آن با حرف لام فصیحتر است (النهاية في غريب الحديث و الأثر، ج2، ص493 )؛ و در قرآن کریم در تمام مواردی که این مفعول اظهار شده با حرف لام آمده است؛ مثلا: «أَنِ اشْكُرْ لِلَّهِ وَ مَنْ يَشْكُرْ فَإِنَّما يَشْكُرُ لِنَفْسِهِ» (لقمان/12) «وَ وَصَّيْنَا الْإِنْسانَ بِوالِدَيْهِ ... أَنِ اشْكُرْ لي وَ لِوالِدَيْک» (لقمان/۱۴)؛ و
▫️ مفعول دیگرش آن چیزی است که شکر ناظر و به خاطر آن انجام میشود که این همواره به صورت مفعول مستقیم میآید: «قالَ رَبِّ أَوْزِعْني أَنْ أَشْكُرَ نِعْمَتَكَ الَّتي أَنْعَمْتَ عَلَيَّ وَ عَلى والِدَیّ» (نمل/۱۹؛ احقاف/۱۵)؛ و البته در بسیاری از موارد هر دو مفعول محذوف است؛ مانند تعبیر «لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُون» که ۱۴ بار در قرآن کریم آمده است (و البته یکبار هم «لَعَلَّهُمْ يَشْكُرُونَ» ابراهیم/۳۷).
▪️شاید به خاطر همین فصیحتر بودنِ آوردن حرف اضافه برای حالت اول و نیاوردن آن برای حالت دوم است که وقتی اسم مفعول از این ماده ساخته میشود (مشکور) با اینکه هم میتواند ناظر به شخصی باشد که مورد تشکر واقع شده، و هم ناظر به عملی که مورد سپاس واقع میشود، اما در کاربردهای قرآنی فقط در معنای دوم به کار رفته است: «كانَ سَعْيُهُمْ مَشْكُوراً» (اسراء/19؛ انسان/۲۲)
🔸ماده «شکر» به کلماتی مانند «حمد» ، «مدح» ، «جزا» و «مکافات» نزدیک است؛
▪️در تفاوت «شکر» و «مدح» [که البته این کلمه در قرآن نیامده است] و «حمد» گفتهاند:
▫️ شکر در جایی است که حتما نعمتی داده شده و از آن تشکر شود، اما حمد در غیر آن هم به کار میرود؛ زیرا شکر فقط بر افعال است؛ اما حمد هم در مورد افعال و هم در مورد صفات است (النهاية في غريب الحديث و الأثر، ج2، ص493 )
▫️و البته هردوی اینها در مورد امور اختیاری است در حالی «مدح» اعم از این دو است یعنی هم در امور اختیاری (مانند بذل و بخشش و علم و ...) و هم در اموری که لزوما شخص در داشتن آنها اختیاری نداشته (مانند چهره زیبا ویا قامت رعنا)به کار میرود (مفردات ألفاظ القرآن، ص256 ).
▫️ اگر بخواهیم دقت بیشتری به خرج دهیم باید گفت که در همه این کلمات تعظیم و احترام و بزرگداشت شخص مد نظر است با این تفاوت که در شکر، این بزرگداشت از باب اعتراف به نعمت است و جز در خصوص نعمت به کار نمیرود و از این رو معنی ندارد که کسی از خودش متشکر باشد؛ اما حمد عامتر است و هر حکمتی میتواند موجب این بزرگداشت شود؛ و بر همین اساس شاید بتوان گفت شکر بر اساس نعمت است و حمد بر اساس حکمت؛ همچنین، نقطه مقابل حمد، «ذم» (سرزنش و مذمت کردن) است؛ ولی نقطه مقابل شکر، «کفران» و ناسپاسی است؛ و بر همین اساس است که از طرفی کاربرد «حمد» به طور مطلق فقط در مورد خداوند مجاز است (زیرا همه خوبیهای شایسته بزرگداشت تنها در خداست) و از طرف دیگر، در کاربرد شکر برای خود خداوند یک نحوه مجازگویی است زیرا کسی به او نعمتی نداده و در واقع همان که او به شاکرین پاداش میدهد موجب اطلاق این کلمه بر خداوند شده است. (الفروق في اللغة، ص40 )
▪️تفاوت «شکر» با «جزا» در این است که شکر همواره در برابر نعمت به کار میرود و نعمت هم چیزی است که یا مستقیما منفعتی برای شخص داشته باشد یا به منفعتی منجر شود؛ اما جزا هم در مقابل کار خوب و منفعتبخش است و هم در مقابل کار مضر و نامطلوب. (الفروق في اللغة، ص۴۱ )
▪️و تفاوتش هم با مکافات این است که علاوه بر اینکه مکافات (همانند جزا) هم در مورد مابهازای کارهای خوب به کار میرود و هم در مورد مابهازای کارهای بد، اما علاوه بر این در مکافات کفو و یکسان بودن عمل و مابهازای آن موضوعیت دارد در حالی که در شکر نه تنها ضرورت ندارد بلکه غالبا شکر به اندازه نعمتی که به شخص داده شده نیست. (الفروق في اللغة، ص41 )
📿ماده «شکر» و مشتقات آن ۷۵ بار در قرآن کریم به کار رفته است.
@yekaye