آید خواب دید آمد دیدنش . گریه کرد. گفت : " پسرت ، حسن یکبار هم  نیامده مرا ببیند ." جواب داد : " تا مشرکی نمی آید . مسلمان شو ، می فرستمش ." شهادتین گفت . از فردایش هر شب خوابش را می دید . خواب پسر فاطمه را .