‍ خبر شهادت محمد توسلی به احمد متوسلیان که همه نوجوانی وجوانی شان را با هم سپری کرده اند بسیار سخت و سنگین بود شهید همت و کریمی و چراغی تصمیم گرفتند این کار از طرف بنده که سابقه دوستی زیادی با احمد داشتم صورت گیرد پس شهید همت به مدرسه علوم دینی مریوان که من در آن جا مشغول کار بودم آمد و خبر درگیری در گردنه گاران و شهادت محمد توسلی قائم مقام و جانشین احمد با جمعی را به من داد، بنده هم بلافاصله نزد احمد آقا رفتم که مشغول کار بود شب قبل با او بودم و حرف مهمی نداشتم با صغری و کبری بافتن و حرف و وصیت او را به خیابان کشاندم بعد ازمدتی احمد گفت: علی! حرف اصلی را بزن این حرفها نیست گفتم حقیقت امر محمد توسلی با جمعی شهید شد گفت عجب امروز حال دیگری داشتم چقدر به محمد گفتم امروز نرو حس دیگری دارم، شهید را به سردخانه بیمارستان برده بودند باهم رفتیم اصلا خبری از اشک و گریه نبود با توجه به تجربه قبلی که از احمد داشتم لحظه ای احمد را رها نکردم تا اینکه آرام احمد در بغلم افتاد بعد از هق هق گریه و به هوش آمدن به فرماندهی خود که برگزاری مراسم برای شهید بود ادامه داد شب زیارت عاشورا خواندند حاج احمد آن شب گریه های مردانه اش را یارانش دیدند ✔راوی: سردار جانباز حاج علی اکبر کسائی تصویر سمت چپ اولین دیدار حاج احمد باپیکر مطهر شهید توسلی @yousof_e_moghavemat