📖 کتاب هزار و دوازدهمین نفر»
🔸٢٠٠ خاطره🔸️از
#سردار_سپهبد_شهید_حاج_قاسم_سلیمانی
🔘به قلمِ محمدرضا حسنی سعدی و عباس صادقی
🔺فصل پنجم : جنوب شرق و اشرار
🔸صفحه: ۸۳-۸۴
🔻قسمت هفتاد و پنجم: ابهت و قاطعیت
✍بعد از جنگ، لشکر ثارالله ماموریت مبارزه با اشرار و قاچاقچیان در جنوب شرق را عهده دار شد.
سال ۱۳۷۲ نماینده های یکی از خان های منطقه که برادر و بستگانش به جرم حمل قاچاق و شرارت دستگیر شده و در زندان بودند به دیدنت آمدند، تا پیام خان را برسانند.
آن ها سه نفر از بچه های سپاه را گروگان گرفته و در مقابل آزادی آن ها تقاضای آزادی برادر و بستگان خان را داشتند.
نگاهی عمیق و پر ابهت به نماینده های خان انداختی و گفتی: الان ساعت چنده؟ منتظر جواب نماندی و خودت گفتی: حدود چهار بعدازظهر.
تا فردا ساعت دو، اگر این سه پاسدار سالم در کرمان نباشند، دیگر نه خانی وجود خواهد داشت، نه روستایی.
نماینده ها با چشم های گرد شده تو را نگاه کردند و بی هیچ حرف دیگری بلند شدند و رفتند.
ابهت و قاطعیت کار خودش را کرد.
حتماً آوازه ات به گوششان رسیده بود و می دانستند با هیچ کس شوخی نداری.
فردا قبل از ظهر، سه پاسدار گروگان در کرمان بودند.
🗣️سردار سلیمانی از دریچه خاطرات رزمنده جانباز داوود جعفری(مهدی) فکه ۲۰۲
#شهید_قاسم_سلیمانی
@yousof_e_moghavemat