#قسمت_۱۴
#استاد_مسیحی
_الان چی باید بهت بگم؟
لبخند ملیحی میزنم و سرم را با طراحی خودم گرم میکنم.
-هیچی عزیزم، مگه با فرشته ها حرف میزنند؟
پوفی میکشد و دوباره مشغول کارش می شود. هنوز ثانیه ای نمی گذرد که دوباره لبخند روی لبش نمایان می شود. انقدر چهره اش خنده دار می شود که یکدفعه میزنم زیر خنده.
تا نگاه بچه های کلاس بهم می افتد خجالت زده جلوی خنده ام را می گیرم. نرگس اما با عصبانیت نگاهم میکند.
-خل بودنت رو کم داشتم که اینم به امتیازات ویژت اضافه شد..
پشت چشمی نازک میکنم.
-اخه نمیدونی چقدر قیافت خنده دار شده دختر، بگو ببینم داری به چی فکر میکنی؟
لبخند کمرنگی میزند.
-مشخص نیست؟
_اون که بعله مشخصه داری به داداش من فکر میکنی. اما خب به چیه داداشم؟
چشمهایش گرد می شود.
-منظور؟
زهرا علیپور✍
🍃
🌸🍃