دنيا زدگى اما نمونه وار چند فقره از بيماريهاى آن روز را كه امير المؤمنين « عليه السلام » در صدد معالجه آنهاست، ذكر مى كنم: يكى از اين بيماريها مسأله دنيا است، در نهج البلاغه چه بسيار عليه دنيا و دنياطلبى و دنيافريفتگى، عليه خطرات و كمينهاى دنيا هشدار داده شده است، و يكى از بخشهاى مهم نهج البلاغه زهد آن است، اين زهد براى چيست؟ اين كدام واقعيت آن دوران را نشان مى دهد؟ آن دورانى كه پيغمبرش مى گفت: « الفقر فخرى » و افتخار مى كرد كه فقير است، مردمش افتخار مى كردند كه به مال دنيا آلوده نيستند، ابو ذرها و سلمانها و عبد اللّه بن مسعودها و اصحاب صفّه شان جزو اشراف آن امت بودند، و اصلا به دنيا، و طلا و نقره و زر و زيور و زخارف مالى اعتنايى نداشتند، اصلا زخارف مالى در برابر زخارف غير مالى چيزى به حساب نمى آمد، كه پيغمبر « صلى اللّه عليه و آله و سلم » فرمود: « أشراف أمّتى أصحاب اللّيل و حملة القرآن » ۴ « اشراف امت من، اشراف جامعه اسلامى آنهايى هستند كه شب با خدا سر و كار دارند و خدمت و عبادت مى كنند، آنهايى كه با قرآن آشنا هستند. » در جامعه اسلامى چه حادثه اى روى داده كه از صد كلمه سخنان امير المؤمنين « عليه السلام » تقريبا پنجاه كلمه اش درباره زهد است. اين كه نهج البلاغه پر است از زهد و ترغيب به زهد چه چيز را نشان مى دهد؟ بله، بيمارى را نشان مى دهد، اين نسخه امير المؤمنين « عليه السلام » كه اينقدر راجع به دنيا گرم و پرشور و پر هيجان و زيبا و بليغ حرف مى زند، نشان مى دهد كه مردم بد جورى گرفتار دنيا شده بودند، بيست و سه سال پس از رحلت پيامبر « صلى اللّه عليه و آله و سلم » بد جورى مردم اسير شده بودند، و اين دست گره گشا سعى مى كند گره هاى اين كمند را از دست و پاى آنها باز كند. در نهج البلاغه وقتى ما به ذكر دنيا مى رسيم اوجى مى بينيم، احساس مى كنيم كلام امير المؤمنين « عليه السلام » در باب دنيا اصلا يك لحن و لون ديگر است، البته از صدها نمونه كه در اين زمينه وجود دارد من نتوانستم كه اين چند سطر را يادداشت نكنم و اينجا نخوانم از بس زيباست، « فانّ الدّنيا رنق مشربها، ردغ مشرعها، يونق منظرها، و يوبق مخبرها، غرور حائل، و ضوء آفل، و ظلّ زائل و سناد مائل، حتّى اذا أنس نافرها، و اطمأنّ ناكرها، قمصت بأرجلها، و قنصت بأحبلها، و أقصدت بأسهمها، و أعلقت المرء أوهاق المنيّة قائدة له الى ضنك المضجع و وحشة المرجع » ۵. ببينيد چقدر زيبا است، البته قابل ترجمه نيست، بايد بلغا و شعرا بنشينند كلمه كلمه اينها را بسنجند و ترجمه كنند، آن كه توجه انسان را جلب مى كند، يعنى توجه من را جلب كرد اين بود كه وقتى درباره دنيا صحبت مى كند مى فرمايد: « غرور حائل، وضوء آفل، و ظل زائل، و سناد مائل ». بعد نكته اى را ذكر مى كند « حتى اذا آنس نافرها » آنچنان دنيا با جلوه هايش و فريبندگيهايش خودنمايى مى كند كه آنان كه از دنيا مى گريختند و از آن وحشت داشتند، به آن انس مى گيرند « و اطمأن ناكرها » آنها كه حاضر نبودند به دنيا دست بزنند، در كنار دنيا احساس آرامش مى كنند. https://eitaa.com/zandahlm1357