اهميت قدمت نهج البلاغه
اولا اين كتاب يك كتاب دست اول اسلامى است و در اين شرايط تاريخى، كه با صدر اسلام تقريبا ۱۴۰۰ سال فاصله داريم، منابع دست اول و اصيل اهميت ويژه اى دارد، چرا كه با طول زمان ميل به تأويل و برداشتهاى تأويل گونه افزايش پيدا مى كند و اين يكى از آفات تفكرات الهى است. وقتى زمان از منبع جوشش دين قدرى فاصله پيدا مى كند، ذهنها، خلاقيتها، و ابتكارات و جوششهاى درونى انسانهاى هوشمند آنها را به استنباطهايى كه بيشتر متكى به سليقه هاست سوق مى دهد، و همين امر به صورت نامرئى اديان را منحرف مى كند. اديان گذشته كه منحرف شده اند، يكى از اصيل ترين آفات آنها اين بوده كه متون اولى و اصليشان به طور كامل و سالم باقى نمانده است.
ما البته قرآن را دست نخورده داريم، همين خود امتياز بسيار بزرگى است و همين موجب شده كه محورى براى استنباطهاى گوناگون اسلامى، با همه آفاق وسيع اختلاف سليقه ها، وجود داشته باشد. يعنى بالأخره نقطه اى هست كه آراء و عقايد مختلف به آن نقطه متكى باشند و آن قرآن است، لكن اين كافى نيست، كافى نيست براى اينكه جلوى تأويل و اظهار نظرها و سليقه گراييها و احيانا هوى و هوس گراييها را بگيرد. خود امير المؤمنين « عليه السلام » به ابن عباس
فرمود: « لا تخاصمهم بالقرآن فانّ القرآن حمّال ذو وجوه » ۱ (وقتى كه مى روى با خوارج مباحثه كنى به قرآن استناد نكن. براى اينكه قرآن در بردارنده و پذيرنده وجوه گوناگون است).
راستى كسانى كه « وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْرِى نَفْسَهُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاةِ اللّهِ » ۲. را كه درباره امير المؤمنين على « عليه السلام » نازل شده، تطبيق مى كنند با ابن ملجم، و اين قدر ذهنشان از راه حق منحرف است، با اينها مى شود به قرآن استناد كرد؟ اما در زمان خودمان هم اين حقيقت را ديديم، كسانى بودند كه به آيات قرآن استناد مى كردند اما با ابزارى از تأويل. در چنين شرايطى، هرچه متون اسلامى و آثار رسيده از صدر اسلام بيشتر باشد، امكان محققان براى استنباط صحيح دين بيشتر است.
#بازگشت_به_نهج_البلاغه
✍#آیت_الله_خامنه_ای
https://eitaa.com/zandahlm1357
اهل تأويل و التقاط
در گذشته خود ما شاهد بوديم كه مؤوّله، يا به تعبير ديگر التقاطيون، به روايات و احاديث هيچ كارى نداشتند. تا ما مى گفتيم « حديث » مى گفتند: مگر شما قرآن را قبول نداريد؟، مثل اينكه بين اعتقاد به قرآن و استناد به حديث تعارضى وجود دارد اوايل ما تعجب مى كرديم و خيلى حساس نبوديم، بعد كه ديديم اينها با قرآن چگونه معامله مى كنند و چگونه حديث صحيح صريح را رد مى كنند، آن وقت فهميديم كه علت مخالفتشان با حديث چه بوده است. در آنجا هم امير المؤمنين « عليه السلام » به ابن عباس مى فرمايد: كه با خوارج به سنّت احتجاج كن، زيرا كه قابل
تأويل نيست، روشن است.
اگر ما در شرايط كنونى جهان اسلام كه عدد مسلمانها عدد كثيرى است و اقطار وسيعى از جغرافياى عالم را گرفته اند و آراء و عقايد و نظرات، اجتهادها و مكتبهاى گوناگون بر ذهن و روحشان حاكم است، اگر بتوانيم متون صدر اسلام را احياء كنيم كمك زيادى به ايجاد يك محور اصلى براى اين اجتهادها كرده ايم.
نهج البلاغه را از اين ديدگاه نگاه كنيد. نهج البلاغه با اين ديدگاه هرگز با كتاب حديث فلان صحابى يا تابعى كه پنجاه سال، شصت سال، صد سال، صد و چهل سال بعد از هجرت بوده قابل مقايسه نيست. نهج البلاغه كلام اولين مؤمن به وحى محمدى است، و كلام خليفه پيغمبر، خليفه اى كه همه مسلمانها بر او اتفاق نظر دارند، و امامى كه به اعتقاد شيعه و بسيارى از اهل سنت افضل صحابه است. يعنى انسانى در اين حد عظمت و اهميت سخنانش عينا باقى مانده، سخنرانى هايش، خطبه هايش، و اين مى تواند نشان دهنده متنى عظيم و اصيل از معارف اسلامى باشد، اخلاق هست، زهد هست، رهبرى در جامعه هست، نظام سياسى هست، نظام اجتماعى هست، عرفانى هست، ما مى توانيم پايه هاى اعتقاد كامل و جامع به اسلام را در اين كتاب پيدا كنيم.
#بازگشت_به_نهج_البلاغه
✍#آیت_الله_خامنه_ای
https://eitaa.com/zandahlm1357
قرآن و نهج البلاغه
اين كتاب وقتى در كنار قرآن قرار بگيرد، يقينا تالى قرآن است. يعنى ما ديگر كتابى نداريم كه داراى اين حد از اعتبار و جامعيت و قدمت باشد. لذا احياى نهج البلاغه وظيفه ما شيعيان تنها
نيست، وظيفه همه مسلمانهاست، يعنى هر كس على بن ابيطالب « عليه السلام » را قبول دارد، و مسلمان است چون در اسلام كسى نيست كه اين بزرگوار را قبول نداشته باشد همه مسلمانها به عنوان احياى يك ميراث بى نظير اسلامى بايد نهج البلاغه را زنده كنند. و اين احيا نه فقط به معناى كثرت چاپ، كه خوب زياد هم چاپ شده، بلكه به معناى كار كردن و تحقيق كردن در زمينه آن است، همچنانكه در زمينه قرآن كريم كار شده، تفسيرهاى زيادى نوشته شده، در علوم قرآنى كار شده، در باره نهج البلاغه هم بايد اين كارها انجام گيرد. همان طور كه قرآن خوانده مى شود نهج البلاغه هم بايد خوانده شود. چون تالى قرآن است، دنباله قرآن است. همان طور كه مسلمانها خودشان را موظف مى دانند با قرآن انس پيدا كنند و ندانستن قرآن را براى خود نقص مى شمارند، ندانستن نهج البلاغه هم بايد نقص به حساب بيابد.
نكته ديگرى كه فوق العاده مهم است و به نظر من تكليف همه ماست، اين است كه ما موقعيت صدور اين سخنان و احوال گوينده آنها را به خوبى بشناسيم و بدانيم كه اين آگاهى و شناخت براى بسيارى از بيماريهاى جامعه ما شفايى عاجل است. زيرا وقتى گوينده اين سخنان را مورد مطالعه قرار مى دهيم، مى بينيم يك انسان عادى نيست، بلكه دو خصوصيت دارد كه سخن او را، از اين جنبه اى كه مى خواهم بگويم، به اهميت فوق العاده اى مى رساند. آن دو خصوصيت يكى حكمت و
ديگرى حاكميت اوست. على « عليه السلام » اولا يك حكيم است، از آن كسانى كه « يُؤتِى الْحِكْمَةَ مَنْ يَشَاءُ ». ۳ يعنى حكمت الهى به او داده شده، جهان را و انسان و حقايق آفرينش را و دقايق هستى را مى شناسد، حكيم يعنى اين. به حقايق جهان واقف است، حالا به عقيده كسانى كه او را امام معصوم مى دانند، به الهام الهى، و به عقيده آنهايى كه او را امام معصوم نمى دانند به تعليم از پيغمبر « صلى اللّه عليه و آله و سلم » و از اسلام. به هر حال در اينكه انسان بصير و حكيمى است بهره مند از حكمت پيغمبران، و به حقايق آفرينش و آنچه در گنجينه هاى خداوند است آشنا است، كسى ترديد ندارد، اين خصوصيت اول ايشان بود. خصوصيت دوم اينكه آن حضرت در زمانى خاص حاكم جامعه اسلامى بود، و مسؤوليت حكومت داشت. اين دو خصوصيت يعنى حكمت و حاكميت كه در امير المؤمنين « عليه الصلاة و السلام » وجود داشته، سخنان او را از يك سخن حكمت آميز معمولى بالاتر مى برد، يعنى خصوصيت و بعد جديدى به سخنان او مى دهد.
اما راستى سخن او چيست؟ امير المؤمنين « عليه السلام » در سخنرانيهاى خود چه مى گويد؟ اين اميرى كه هم حاكم جامعه اسلامى است، و هم آنچنان پايه و مايه اى از حكمت دارد چه گفته است؟ بديهى است كه سخن او مطابق با نيازهاست، و چيزى را كه نياز قطعى آن مرحله از تاريخ
اسلام آن را طلب مى كند مى گويد. ممكن نيست غير از آن چيزى بگويد. ممكن نيست كه آن طبيب حاذق دلسوز نسخه اى بنويسد، كه بيمار او به آن احتياج ندارد، بنابراين ما از نسخه امير المؤمنين « عليه السلام » يك چيز ديگر پيدا مى كنيم، آن چيست؟ آن وضعيت آن روز جامعه اسلامى است.
هيچ تأويلى نمى تواند اين قدر گويا باشد. هيچ گزارشى نمى تواند اين قدر دقيق باشد و بگويد كه جامعه آن روز در چه شرايطى زندگى مى كرده، چنان كه على بن ابيطالب « عليه السلام » آن را بيان كرده است. ما امروز در دورانى زندگى مى كنيم كه مايليم آن را تشبيه كنيم به دوران صدر اسلام، يعنى ولادت دوباره اسلام. آن روز، روز ولادت نخستين اسلام بود، امروز روز ولادت دوم اسلام است. آن روز احكام اسلامى عمل و اجرا شد، امروز هم ما داريم خودمان را به طرف مرّ احكام اسلامى مى كشانيم، آن روز دشمنان اسلام يعنى دشمنان اين معارف و اين احكام، با مجتمع نبوى مخالف بودند، و آنهايى هم كه با انقلاب ما مخالفت مى كنند، با جمهورى مخالف نيستند با اسلام مخالفند، و البته نه با نام اسلام بلكه با روح و واقعيت اسلام، و اين يك چيز ساده اى نيست. آنها حق هم دارند مخالف باشند، ابرقدرتها، سلطه گرها، زورگوها، استثمارگرها، تبعيض گرها، تحقير كنندگان انسان، توطئه كنندگان عليه ارزشهاى بشرى و انسانى، نفى كنندگان ارزشهاى الهى، اگر از اسلام خائف
و نگران نباشند جاى تعجب است، چون اين ضد همه آن جهت گيريها است، و اين خصوصيت آن روز هم وجود داشته است.
#بازگشت_به_نهج_البلاغه
✍#آیت_الله_خامنه_ای
https://eitaa.com/zandahlm1357
بيان دردها و درمان آنها
خوب ما، ملت ايران، به عنوان كسانى كه پايه هاى اين نظام را روى دوشمان گرفته ايم اگر امروز به نهج البلاغه مراجعه كنيم در آن چيز جالبى خواهيم يافت.
بيماريهايى كه در اين موقعيت ما را تهديد مى كند و درمان اين بيماريها، براى ما ارزنده و حياتى است كه برويم و اين درمانها را جستجو كنيم. نمى خواهم بگويم همه آن حوادثى كه در صدر اسلام اتفاق افتاده، امروز هم همانها مو به مو اتفاق مى افتد، نه. اما جهت گيريها يكى است. دل مؤمنين با دل مؤمنان آن روز است، اميد مؤمنين امروز با اميد مؤمنان آن روز، ترديد منافقين و ضعاف الايمان امروز همانند ترديد منافقين و ضعاف الايمان آن روز است. همدستى مخالفان و توطئه گران امروز همانند همدستى مخالفان و توطئه گران آن روز است. محورى بودن نظام ما مانند محورى بودن نظام صدر اسلام، مردم گرايى نظام ما مانند مردم گرايى نظام صدر اسلام است. قبول قرآن به عنوان سند اصلى، نسخه كامل و مجسم كننده وضعيت آرمانى و ايده آل، اينها جهت گيريهاى كلى است و اين جهت گيريها يكى است. پس طبيعى است اگر ما منتظر بيماريهايى باشيم مشابه بيماريهاى آن روز كه اگر آن بيماريها را از پيش بشناسيم خودمان را براى مقابله با آنها آماده خواهيم كرد. نهج البلاغه آن بيماريها را يكى يكى به ما
معرفى مى كند. با اينكه على الظاهر
كتاب گزارش تاريخى نيست، اما سخن امير المؤمنين « عليه السلام » گزارش تاريخى است، البته اگر من مى خواستم در اين زمينه شاهد ذكر بكنم و بگويم كه امير المؤمنين « عليه السلام » چطور جامعه معاصر خودش را با بيان دردها و درمانها ترسيم مى كند، اگر مى خواستم تشريح كنم كه چطور امير المؤمنين « عليه السلام » نسخه اى به دست ما مى دهد كه وقتى آن نسخه را مطالعه مى كنيم، مى فهميم مخصوص چه نوع بيمارى است، و ما امروز بيماريش را مى شناسم، اگر مى خواستم اين را بگويم، بايستى يك رساله بنويسيم. متأسفانه همانطور كه گفتم از ما ديگر نبايد توقع داشت، برادرانى كه فراغت دارند دنبال اين كارها بروند. اما بايد بگويم كه جستجوى اين مسأله از نهج البلاغه خيلى زحمت هم ندارد، بگرديد، همينطور تورّق بكنيد خودش را به شما نشان خواهد داد.
#بازگشت_به_نهج_البلاغه
✍#آیت_الله_خامنه_ای
https://eitaa.com/zandahlm1357
دنيا زدگى
اما نمونه وار چند فقره از بيماريهاى آن روز را كه امير المؤمنين « عليه السلام » در صدد معالجه آنهاست، ذكر مى كنم: يكى از اين بيماريها مسأله دنيا است، در نهج البلاغه چه بسيار عليه دنيا و دنياطلبى و دنيافريفتگى، عليه خطرات و كمينهاى دنيا هشدار داده شده است، و يكى از بخشهاى مهم نهج البلاغه زهد آن است، اين زهد براى چيست؟
اين كدام واقعيت آن دوران را نشان مى دهد؟ آن دورانى كه پيغمبرش مى گفت: « الفقر فخرى » و افتخار مى كرد كه فقير است، مردمش افتخار مى كردند كه به مال دنيا آلوده نيستند، ابو ذرها و
سلمانها و عبد اللّه بن مسعودها و اصحاب صفّه شان جزو اشراف آن امت بودند، و اصلا به دنيا، و طلا و نقره و زر و زيور و زخارف مالى اعتنايى نداشتند، اصلا زخارف مالى در برابر زخارف غير مالى چيزى به حساب نمى آمد، كه پيغمبر « صلى اللّه عليه و آله و سلم » فرمود:
« أشراف أمّتى أصحاب اللّيل و حملة القرآن » ۴ « اشراف امت من، اشراف جامعه اسلامى آنهايى هستند كه شب با خدا سر و كار دارند و خدمت و عبادت مى كنند، آنهايى كه با قرآن آشنا هستند. » در جامعه اسلامى چه حادثه اى روى داده كه از صد كلمه سخنان امير المؤمنين « عليه السلام » تقريبا پنجاه كلمه اش درباره زهد است. اين كه نهج البلاغه پر است از زهد و ترغيب به زهد چه چيز را نشان مى دهد؟ بله، بيمارى را نشان مى دهد، اين نسخه امير المؤمنين « عليه السلام » كه اينقدر راجع به دنيا گرم و پرشور و پر هيجان و زيبا و بليغ حرف مى زند، نشان مى دهد كه مردم بد جورى گرفتار دنيا شده بودند، بيست و سه سال پس از رحلت پيامبر « صلى اللّه عليه و آله و سلم » بد جورى مردم اسير شده بودند، و اين دست گره گشا سعى مى كند گره هاى اين كمند را از دست و پاى آنها باز كند.
در نهج البلاغه وقتى ما به ذكر دنيا مى رسيم اوجى مى بينيم، احساس مى كنيم كلام امير المؤمنين « عليه السلام » در باب دنيا اصلا يك
لحن و لون ديگر است، البته از صدها نمونه كه در اين زمينه وجود دارد من نتوانستم كه اين چند سطر را يادداشت نكنم و اينجا نخوانم از بس زيباست، « فانّ الدّنيا رنق مشربها، ردغ مشرعها، يونق منظرها، و يوبق مخبرها، غرور حائل، و ضوء آفل، و ظلّ زائل و سناد مائل، حتّى اذا أنس نافرها، و اطمأنّ ناكرها، قمصت بأرجلها، و قنصت بأحبلها، و أقصدت بأسهمها، و أعلقت المرء أوهاق المنيّة قائدة له الى ضنك المضجع و وحشة المرجع » ۵.
ببينيد چقدر زيبا است، البته قابل ترجمه نيست، بايد بلغا و شعرا بنشينند كلمه كلمه اينها را بسنجند و ترجمه كنند، آن كه توجه انسان را جلب مى كند، يعنى توجه من را جلب كرد اين بود كه وقتى درباره دنيا صحبت مى كند مى فرمايد: « غرور حائل، وضوء آفل، و ظل زائل، و سناد مائل ». بعد نكته اى را ذكر مى كند « حتى اذا آنس نافرها » آنچنان دنيا با جلوه هايش و فريبندگيهايش خودنمايى مى كند كه آنان كه از دنيا مى گريختند و از آن وحشت داشتند، به آن انس مى گيرند « و اطمأن ناكرها » آنها كه حاضر نبودند به دنيا دست بزنند، در كنار دنيا احساس آرامش مى كنند.
#بازگشت_به_نهج_البلاغه
✍#آیت_الله_خامنه_ای
https://eitaa.com/zandahlm1357
اين همان بيمارى است، يعنى همان انسانهايى كه در دوران پيغمبر « صلى اللّه عليه و آله و سلم » خانه و زندگى و باغهاى مكه و ثروت و تجارت، و حتى زن و بچه را رها
كردند و براى اسلام در كنار پيامبر « صلى اللّه عليه و آله و سلم » به مدينه آمدند، با گرسنگى ساختند، با سختى ساختند، همينها بعد از بيست سى سال پس از رحلت پيامبر « صلى اللّه عليه و آله و سلم »، وقتى از دنيا مى روند طلاهايى را كه از اينها مانده براى تقسيم بين وارث بايد با تبر بشكنند، اينها مصداق « حتى اذا آنس نافرها و اطمأن ناكرها » است. اين اوج سخن امير المؤمنين « عليه السلام » است. اين يك نمونه از سخنان آن حضرت در مورد دنياست.
يك موضوع ديگر كه در نهج البلاغه بارها تكرار شده است تكبر است، يعنى همان كه محور اصلى خطبه قاصعه است، و البته مخصوص خطبه قاصعه هم نيست، خيلى جاها هست. مسأله تكبر يعنى خود را از ديگران بالاتر دانستن، همان آفتى است كه اسلام را و نظام سياسى اسلام را منحرف كرد، خلافت را به سلطنت تبديل كرد، يعنى
به كلى نتايج زحمات پيامبر « صلى اللّه عليه و آله و سلم » را تقريبا در برهه اى از زمان از بين برده است. اين است كه امير المؤمنين « عليه السلام » در نهج البلاغه به آن بسيار اهميت مى دهد. در همين خطبه قاصعه اى كه مى دانيد و معروف است، امير المؤمنين « عليه السلام » چقدر زيبا و پر مغز و برانگيزاننده و هشدار دهنده سخن گفته است. قسمتى از آن خطبه را يادداشت كرده ام:
« فاللّه اللّه في كبر الحميّة، و
فخر الجاهليّة، فانّه ملاقح الشّنآن، و منافخ الشّيطان الّتى خدع بها الأمم الماضية، و القرون الخالية، حتّى أعنقوا فى حنادس جهالته و مهاوى ضلالته،
ذللا عن سياقه، سلسا فى قيادة... الا فالحذر الحذر من طاعة ساداتكم و كبرائكم الّذين تكبّروا عن حسبهم و ترفّعوا فوق نسبهم ». ۶ اين هشدار امير المؤمنين « عليه السلام » است، افراد جامعه را از دو چيز به شدت پرهيز مى دهد: يكى از تكبر و كبر ورزيدن و خود را برتر از ديگران دانستن. دوم از قبول اين تصور غلط از ديگران، يعنى نه خودتان خود را از ديگرى بالاتر بدانيد نه اين تصور غلط را اگر ديگرى داشت شما قبول كنيد. اينها ضامن اجراى اخلاق اسلامى بين مردم و بين مسؤولان در جامعه اسلامى است. امير المؤمنين « عليه السلام » تأكيد مى فرمايد كه هرگز از ديگران ترفع و تكبر قبول نكنيد و حضرت امير المؤمنين « عليه السلام » نه خودش كبر مى ورزيد و نه از كسى كبر و خيلاء را قبول مى كرد.
خوب اين هم حاكى از اين است كه آن روز اين بيمارى و در واقع هر دو بيمارى وجود داشته است، براى اين كه مسلم بشود، برويد تاريخ را نگاه كنيد، آنها كه به تاريخ آن دوره آشنايند مى دانند كه سهمگين ترين بيمارى مردم آن روز همين دو چيز بوده:
عده اى خودشان را بالاتر از ديگران مى دانستند، قريش از غير قريش، وابستگان به فلان قبيله عربى از وابستگان به فلان قبيله ديگر. و متأسفانه
اين بيمارى و اين كه كسانى خود را برتر از جمعى ديگر بدانند بعد از پيغمبر « صلى اللّه عليه و آله و سلم » خيلى زود پيدا شد، و نتيجه اين حال همان بود كه امير المؤمنين « عليه السلام » فرمود: « فانه ملاقح الشّنآن... » (محل ولادت و رويش اختلاف و جدايى است) وقتى كسى خودش را بالاتر از ديگرى دانست، قشرى خودش را از قشر ديگر بالاتر دانست، آن روز اول اختلاف است، اول جدايى است، وقتى به اين نكات در سخنان امير المؤمنين « عليه السلام » توجه كنيد مى بينيد تمام خصوصيات را ذكر كرده است.
#بازگشت_به_نهج_البلاغه
✍#آیت_الله_خامنه_ای
https://eitaa.com/zandahlm1357
نفى كبرپذيرى
دومى بيمارى كبرپذيرى بود، يعنى گروه محكوم قبول كنند كه محكومند و بايد محكوم باشند، حالا برويد شما به تاريخ آن وقت مراجعه كنيد. آن قدر نشانه هاى ظلم پذيرى، كبرپذيرى و رجحان پذيرى در زندگى آن مردم، مى بينيد كه واقعا تأسف مى خوريد. آن عده مردمى كه سرى بلند مى كردند و نمى پذيرفتند، هميشه مورد تهاجم بودند، و هميشه يكى از خصوصيات مردم عراق همين بود. البته كوفيها را از قديم نقل مى كردند كه بى وفايى كرده اند و اين خصلتى است كه از چيزهاى بسيارى ناشى مى شود. اما مردم عراق آن روز، مردم بلند طبعى بودند و حكام شام را قبول نمى كردند.
من گمان مى كنم يكى از علل اين مسأله حضور امير المؤمنين « عليه السلام » در ميان آنها بود، و در برهه اى از زمان اين خلق اسلامى را از امير المؤمنين « عليه
السلام » آموخته بودند.
به هر حال مشاهده مى كنيم كه در طول حكومت تقريبا ششصد ساله بنى اميه و بنى عباس، اساسى ترين ضربت گاه و نقطه ضعف و آسيب پذيرى جامعه اسلامى همين بوده، و از اينجا فساد وارد شده است. لذا دستورات امير المؤمنين « عليه السلام » در موارد بسيارى راجع به مخالفت با مسأله تبعيض پذيرى يعنى همان كبرپذيرى است، اين مضمونى است كه امير المؤمنين « عليه السلام » در نهج البلاغه به آن بسيار توجه دارد.
مسأله ديگر مسأله فتنه است، باز حضرت جملات عجيبى در مورد فتنه دارد. اين جملات چنان پر مغز، زيبا و جامع الاطراف بيان شده است كه انسان حيرت مى كند كه درباره آن چگونه فكر كند. فتنه يعنى چه؟ يعنى اشتباه و اختلاف صفوف، اختلاط صفوف، مخلوط شدن حق و باطل.
« و لكن يؤخذ من هذا ضغث و من هذا ضغث فيمزجان فهنالك يستولى الشّيطان على اوليائه » ۷ مسأله مخلوط شدن حق و باطل، استفاده از شعارهاى حق براى افاده مرام باطل و استفاده از نمادهاى حق براى محكم كردن قواعد و پايه هاى باطل، از بلاها و بيماريهايى بود كه در روزگار امير المؤمنين « عليه السلام » وجود داشت، لذا آن حضرت افشاگرى مى كند.
در باب فتنه، امير المؤمنين « عليه السلام » در نهج البلاغه دوگونه حرف دارند. يكى مطلبى است كه درباره كل عنوان فتنه بحث فرموده اند. باز دو سه جمله اينجا يادداشت كرده ام. در خطبه دوم، به نظرم آنجا كه راجع به
ظهور پيامبر اكرم « صلى اللّه عليه و آله و سلم » حرف مى زند، اشاره مى كند به وضع مردم و از جمله مى فرمايد: « فى فتن داستهم باخفافها، و وطئتهم باظلافها، و قامت على سنابكها، فهم فيها تائهون حائرون جاهلون مفتونون فى خير دار، و شرّ جيران، نومهم سهود و كحلهم دموع. » ۸ اين باز از همان جملاتى است كه واقعا قابل ترجمه نيست، شعرا و اهل ذوق بايد بنشينند و براى هر كلمه يك معادل پيدا كنند، براى هر تركيبى يك تركيب پيدا كنند.
حضرت درباره فتنه حرف مى زند: اسب وحشى فتنه اين طور مردم را زير پا انداخته بود، با لگد آنها را خرد مى كرد، با سم سر آنها را مى كوبيد، بعد با وحشى گرى سربلند مى كرد، و مردم آنجا خوابشان بيدارى و سرمه چشمشان اشك بود... سخن از فتنه پيش از ظهور پيغمبران است، وضع جوامعى را كه انبياء از آنجا ظهور كرده اند و مبعوث شده اند بيان مى كند و در حقيقت اشاره مى كند به وضع زمان خودش و مردم را از فتنه پرهيز مى دهد و مى ترساند.
مورد ديگر آنجايى است كه فتنه مشخصى را ذكر مى كند مثل تمام حرف هايى كه راجع به مخالفين خودش، كه آن جنگها را راه انداختند، بيان فرموده، راجع به معاويه، راجع به طلحه و زبير، راجع به عايشه، راجع به كسانى ديگر، راجع به خوارج، مشخصا آن چيزهايى را بيان فرموده كه در ديدگاهش فتنه به حساب مى آمده است.
#بازگشت_به_نهج_البلاغه
✍#آیت_الله_خامنه_ای
https://eitaa.com/zandahlm1357
اهميت افشاگرى
اين نوع دوم در حقيقت افشاگرى است، امير المؤمنين « عليه السلام » براى اينكه فتنه را از بين ببرد و بخواباند بر آن است كه چهرهها را روشن كند، اين بهترين راه است، فتنه يعنى چه؟ دو گروه به هم افتاده اند، گرد و غبار است، چهرهها شناخته نمى شوند، گاهى انسان به برادر خودش شمشير مى زند، از برادر خودش خنجر مى خورد، گاهى هم با يك دشمن در كنار هم راه مى روند به او اعتماد مى كند، و اين فتنه است. علاج فتنه چيست؟ افشاگرى، اصلا هيچ چيزى مثل افشاگرى فتنه را علاج نمى كند و امير المؤمنين افشاگرى مى كند، اين افشاگرى حاكى از وجود اين بيمارى در آن روز است. من در بحث خود سه نكته يا مفهوم را مطرح كردم: دنيا، كبر، فتنه، صدگونه موضوع از اين دست در نهج البلاغه پيدا مى كنيد، من احصاء نكردهام كه بگويم دقيقا صد موضوع. به حدس و تخمين تصور مى كنم كه شايد بيش از صد موضوع كلى از اين دست بشود پيدا كرد. امير المؤمنين « عليه السلام » اشاره مى كنند به درمانى كه آن درمان حاكى از وجود يك بيمارى
است، و اگر آن بيمارى نبود، آن حكيمى كه مسؤوليت مضاعف نسبت به اين جامعه داشت اين حرفها را نمى زد، مسلما چيز ديگر در منبر مى گفت. گفتن اين حرفها حاكى از اين است كه آن مردم به آن بيماريها مبتلا بوده اند و علاجش اين توصيه هاست. اكنون بعد از گذشت هزار و
سيصد و چند ده سال از آن روز، به نسخه درمان احتياج داريم، هم براى خود آن درمان و هم براى اينكه بدانيم كدام بيماريها ما را تهديد مى كند.
امروز ما هم در شرايط مشابهى هستيم، ما را هم دنياطلبى تهديد مى كند، ما را هم ابتلاء به كبر و خودپرستى و تبعيض تهديد مى كند، طوفانهاى فتنه هاى اجتماعى ما را هم به فرو ريختن تهديد مى كند. بنابراين ما هم به آن درمانها احتياج داريم، و بيش از هميشه به نهج البلاغه احتياج داريم، مخصوصا از اين ديدگاه، و من نديدهام از اين ديدگاه كسى دنبال نهج البلاغه رفته باشد، مى دانيد كه البته خيلى كار شده اما اين يك ديدگاه جديد است. اينك در آيينه نهج البلاغه نگاه كنيد و ببينيد شما از وضع كنونى خودتان چه چيزى را در آن مى بينيد، كدام درد را، كدام خطر را مى بينيد؟ كدام هشدار متوجه ماست؟ و بدانيد كه درمانش در نهج البلاغه موجود است. امروز بسيار لازم است كه محققان، نهج البلاغه را از اين جهات تفسير كنند.
در پايان سخن، اولا تشكر مى كنم از برادران عزيزى كه به احياى نهج البلاغه برخاسته اند و به پژوهشهاى نهج البلاغه ابعاد علمى جدى بخشيده اند، و به طرح و مداوم آن اهميت داده اند و اين كتاب مقدس و زندگى آموز و دوران ساز را از زير غبارهاى نسيان خارج كرده اند، و تشكر مى كنم از محققينى كه درباره نهج البلاغه كوشيده اند، تفسير و شرح نوشته اند، ترجمه كرده اند، لغت نامه ساخته اند و
كوششهاى ارجمند ديگر. اما خواهش مى كنم كه مسأله نهج البلاغه را از اين هم جدى تر بگيريم.
امروزه براى ما نهج البلاغه از جهات مختلفى حساس است، من اينجا دو بعدش را ذكر كردم، و خيلى بيش از اينها هم هست. تأكيد مى كنم كه اين كتاب، گنجينه بى نظيرى است، تمام نشدنى است و امروز هم بيشتر از هميشه ملت ما و جامعه اسلامى ما به آن نيازمند است، ما امروز به اين كتاب احتياج داريم.
و السلام عليكم و رحمة اللّه و بركاته.
پي نوشتها
(۱) نهج البلاغه، نامه ۷۷، فيض ۱۰۸۱
(۲) سوره بقره، آيه ۲۰۷
(۳) سوره بقره، آيه ۲۶۹
(۴) بحار الانوار، ج ۹۲، ص ۱۷۷
(۵) نهج البلاغه، خطبه غراء شماره ۸۲، فيض ۱۸۳
(۶) نهج البلاغه، خطبه ۲۳۴ (قاصعه)، فيض ۷۸۵
(۷) نهج البلاغه، خطبه ۵۰، فيض ۱۳۷
(۸) نهج البلاغه، خطبه ۲، فيض ۴۳
پایان
#بازگشت_به_نهج_البلاغه
✍#آیت_الله_خامنه_ای
https://eitaa.com/zandahlm1357
#استوری #فاطمیه
#آیت_الله_خامنه_ای: ما باید احساس محبت به #فاطمه_زهرا سلاماللهعلیها را در زندگی خود پیاده کنیم. زیرا بدون پیوند عملی به اصل آن، #محبت مورد سوال قرار خواهد گرفت در پی محبت، باید #اطاعت و متابعت باشد.
https://eitaa.com/zandahlm1357
5.79M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#گسترش_تشیع
📽نقش #آیت_الله_خامنه_ای در گسترش شیعه و کتاب «ثم اهدیت» در کلام #دکتر_تیجانی (عالم وهابی که شیعه شد)
💥ببینید و انتشار دهید
┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄
💯@zandahlm1357
#استوری
#آیت_الله_خامنه_ای: زینب کبری (س)، دو نکته را نشان داد: یک نکته اینکه زن میتواند اقیانوس عظیمی باشد از صبر و تحمل؛ دوم اینکه زن میتواند قله بلندی باشد از خردمندی و تدبیر؛ اینها را عملاً زینب کبری (س) نشان داد.
┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄
💯@zandahlm1357
🎖 احکام نو+جوان
💡صدای مداحی بانوان
✍🏻 پرسش: من یه دختر نوجوونم. اگه صدای مداحی یا قرائت قرآنم رو نامحرم بشنوه اشکال داره؟!
#احکام_گرافیک
#ارتباطات
#آیت_الله_خامنه_ای
┄┅═✧☫✧═┅┄
💯@zandahlm1357