بود كه چون من سابقه ي زيادي با شعر داشتم، شعر را ميشناختم، يعني خوب و بد شعر را ميشناختم. در آن انجمن، وقتي كه شعري خوانده ميشد و اشخاص نامداري هم در آن انجمن بودند - كه بعضي از آنها امروز هم هستند، بعضي هم فوت شده اند - نقدي كه من نسبت به شعر انجام ميدادم، نقدي بود كه غالبا مورد تاييد و تصديق حضار - از جمله خود آن شاعر - قرار ميگرفت. وقتي كه شعر خودم را نگاه ميكردم، با ديد يك نقاد ميديدم كه اين شعر، من را راضي نمي كند، لذا نمي خواستم آن شعر را بخوانم، يعني اگر شعري بود كه از شعر آن روز بهتر بود، حتما ميخواندم. ليكن مينشستم، فكر ميكردم، شعر را ميگفتم، مينوشتم و پاكنويس ميكردم، اما در آن انجمن نمي خواندم. چرا؟ چون سطح آن انجمن به خاطر همين نقدهايي كه ميشد - از جمله خود من زياد نقد ميكردم - بالاتر از اين شعر بود. شايد شعرهايي خوانده ميشد كه از سطح آن شعر بالاتر نبود، اما مورد نقد قرار ميگرفت. به هر حال، ميتوانم اين طور بگويم آن شعر، من را به عنوان يك ناقد، راضي نمي كرد. اتفاق افتاده بود كه در غير از آن انجمن، انجمنهاي ديگري در بعضي از شهرهاي ديگر - يك شهر از شهرهاي معروف شعر خيز ايران كه حالا نمي خواهم اسم بياورم - شركت كرده بودم و آن جا ديدم سطح آن انجمن، سطح نقد انجمن ما را در مشهد ندارد، از من شعر خواستند، لذا من خواندم، همان سالهاي قديم. اين كه ميگويم، مربوط به سالهاي ۱۳۳۶، ۳۷ و آن وقتهاست، در حدود سنين بيست، بيست و يك ساله، يا
حد اكثر بيست و دو ساله بودم. البته اين تا سالهاي ۱۳۴۲ و ۱۳۴۴- تا آن وقتها - ادامه داشت كه بعد ديگر غرق شدن در كارهاي مبارزات، ما را از كار شعر و اينها بكلي دور كرد، انجمن هم ديگر نمي رفتم. به هر حال، آن زمان شعر ميگفتم، بعد شعر گفتن را رها كردم و نمي گفتم، تا چند سال قبل از اين، كه تصادفا يك جوري شد كه دوباره احساس كردم مايلم گاهي چيزي بر زبان، يا بر ذهن، يا روي كاغذ بياورم، آنها هم دربين مردم پخش نشده است - حالا شما يك بيت را خوانديد (۶) - از شعرهايي كه من گفته ام، چند غزل بيشتر در دست مردم نيست، نمي دانم شما اين را از كجا و از چه كسي شنيده ايد. اين غزلي كه مطلعش را خوانديد، مال خيلي دور نيست، خيال ميكنم مربوط به همين سه، چهار سال قبل است. (۷)
#مجموعه_مقالات_مقام_معظم_رهبری
https://eitaa.com/zandahlm1357