فراق ابدی حسنی احمدی على بهت زده به آوردنده پیام نگاه مى کند. غم خبر شهادت مالک در دلش غوغایى به پا کرده است. توان ایستادن را از دست داده، بى یار و یاور شده بود. دست بر روى دستش مالید و در حالى که حزن و اندوه فراوان از صدایش مشخص بود گفت: «مالک، مالک چه بود! به خدا سوگند اگر کوه بود کوهى بلند و بى همتا بود و اگر صخره بود صخره هاى سخت بود که هیچ ستورى بر آن نمى ماند و هیچ مرغى به اوج آن نمى رسید...» اشک از چشمان على سرازیر شد شانه هایش لرزید سپس ادامه داد: «فراق ابدى او پاره اى از وجودم را قطع کرد.» على مدتى را در فراق مالک گریست. سپس برخواست و بر منبر رفت و بر بالاى آن ایستاد. به مردمى که آن جا ایستاده بودند نگاه کرد و بعد با صدایى گرفته گفت: «ما از خدا هستیم و به سوى او باز مى گردیم، و ستایش خداوندى را سزاست که پروردگار جهانیان است، بار خدایا! من مصیبت اشتر را نزد تو به شمار مى آورم، زیرا مرگ او از سوگ هاى روزگارست. خدا مالک را رحمت فرماید که به عهد خود وفا نمود، و مدتش را بپایان رسانید و پروردگارش را ملاقات کرد. با این که ما تعهد نموده ایم که پس از مصیبت رسول خداصلى الله علیه و آله بر هر مصیبتى شکیبا باشیم، زیرا آن بزرگ ترین مصیبت ها بود. خدا مالک را جزاى خیر دهد و چگونه مالک که اگر کوه بود کوهى عظیم و بزرگ بود، و اگر سنگ بود سنگى سخت بود، آگاه باشید به خدا سوگند مرگ تو اى مالک، جهانى را ویران و جهانى را شاد مى سازد. یعنى اهل شام را خشنود و عراق را خراب مى گرداند. بر مردى مانند مالک باید گریه کنندگان بگریند. آیا یاورى مانند مالک دیده مى شود؟ آیا مانند مالک کسى هست؟ آیا زنان از نزد طفلى بر مى خیزند که مانند مالک شود؟!» على پس از این سخنان از منبر پایین آمد و سوگوار و تنها به سمت خانه حرکت کرد. منبع: نهج البلاغه، حکمت 443 *امروز اگر حاج قاسم و ابوالمهدى به آرزوى خود رسیده اند اما جبهه مقاومت را به جایى رسانده اند که بتواند نبرد را با نیروهاى تازه نفس ادامه دهد. @zane_ruz