...🍃 پادشاهی به دیده‌ی استحقار در طایفه‌ی نظر کرد. یکی زان میان بفراست(تیز فهمی) به جای آورد(درک‌‌‌ کرد) و گفت: ای مَلِک، ما در این دنیا به جیش(سپاه و حشم و یاریگران) از تو کمتریم و به عیش خوش‌تر و به مرگ برابر و به قیامت بهتر. اگر کشور خدایِ کامرانست و گر درویش، حاجتمندِ نان است در آن ساعت که خواهند این و آن مُرد نخواهند از جهان بیش از کفن برد چو رخت از مملکت بربست خواهی گدائی بهتر است از پادشاهی ظاهرِ درویشی، جامه‌ی ژنده(کهنه) و موی سترده(تراشیده) و حقیقتِ آن دلِ زنده و نفسِ مُرده. نه آن که بر درِ دعوی نشیند از خلقی و گر خلاف کنندش، به جنگ برخیزد اگر از کوه فرو غلطد آسیا سنگی نه عارف است، که از راهِ سنگ برخیزد طریقِ درویشان ذکرست و شکر و خدمت و ایثار و قناعت و توحید و توکل و تسلیم و تحمل، هر که بدین صفتها که گفتم موصوفست به حقیقت است. وگر در قباست، اما هرزه‌گردی بی‌نماز، هواپرست، هوس‌باز، که روز به شب آرد در بندِ شهوت و شب‌ها روز کند در خوابِ غفلت و بخورد هر چه در میان آید و بگوید هر چه بر زبان آید، و گر در عباست. ای درونت برهنه از تقوا کز برون جامه‌ی ریا داری پرده‌ی هفت رنگ در مگذار تو که در خانه بوریا(حصیر) داری 📚 گلستان سعدی، باب دوم، در اخلاق درویشان، حکایت ۴۶ 📖 @zarrhbin