#دورهمی_اردکانی_ها
🍃 جایی گِه اوِ اِ تَیَمُن واجب نیس.
📝 کنایه از این است که وقتی چیزی در دسترس است، نباید به سراغ جایگزینش رفت.
📚واژهنامهی گویشی اردکان
#دکتر_سیدمحمود_طباطبایی_اردکانی
📌سلام و عرض ادب...صاف بِرِم سر اصلِ مطلب، یادش بخیر اوروزا عزاداریا بیشتر توی مسجدا بود یعنی مسجد هم جای عبادت بود، هم جای عزاداری و هم جای حل مشکلای مردم، راسّی "قدیمیا"، شورایِ مسجدا رو خوب یادشون هِ بِپرسیشون جوآبدون مِدَن.
تا جایی که یکی از هیئتای قدیمی شهر ما نیز بنیان اولیهاش توی مسجد گذاشته شد اون هم هیئت ابوالفضل مسجد حاجمحمدحسین بود که تاریخ تولدُش بر مِگرده به سال ۱۳۴۲، سالای اوج خفقان توو ایرون، جالبه بدونی گِه همین مسجد و هیئت اُمنای اون زمونُش، خطیبای توانمند و مَشتیای رو از شهرهای بزرگ دعوت مِکردن و در تحریک شور انقلابی مردم نقش بسزایی داشتن.
حالا غرض از این مُقدَّما اینه گِه بِگمُدون این مسجد توی عمر سی و چند سالهی حقیر، سه بار هیئت اُمناش عوض شده امّا عزاداریِ روز عاشورا گِه به شُو پیوند مُخورده و دستهی شام غریبان بوده و هِ، هنوز قشنگیای معنویش دست نخورده باقی مونده، نمازگزارای مسجد، هرسال شب شام غریبان اهلِ بیت به دو دسته تقسیم مِشن گِه یکی گروه جِلوتر و یکی گروه با فاصلُگِ کمتری عقبتر وایمِسَن و دستهجمعی مرثیهسرایی و نوحه خونی مُکُنَن گِه بعدِ چهل سال نوحه همون نوحه هِ....
اما جالبتر اینه گِه امسال دیدم خانمای نمازگزار مسجد نیز پشت سر آقایونُشون با حجاب کامل گِه چادری بودن(اصلاً خانمای اردکان ما هر که اصالت داشته باشه حجابش همچنان کامل هِ حالا مخواد با چادر باشه یا با مانتو) دستهی سومی را تشکیل دادن و تا یَخَرُگ راه قبلِ ورود به میدون، هیئت سینهزنی شام غریبان مسجد رو همراهی کِردَن.
و باز چیزی گِه امسال به چَشِ منِ فضول خورد و برام جای سئوال هِدُ و باید از فَلسَفَش بِپُرسَم این بود، در مسیری گِه هیئت حرکت مِکرد خانمایی بودن، گِه قبل از رسیدنِ هیئت با آبپاش، مسیر حرکت دسته رو آب مپاشیدن..(شاید بَرِ احترام به امامحسین علیهالسلام و عزادارای بیریاش باشه...نمدونم؟!! به قول خودون تَه و توش در میارم برادون مِگَم)
خلاصه اینگِه بعضی امور چنان خش و خوب در بین مردم نجیبون جا اُفتاده گِه نمشه به این سادگِیا، از کِنارُش رد شد، به قول استاد ما، باید با تحقیق و پژوهش در حافظهی تاریخی شهر مستندسازی و ثبت و ضبط کُنِم
اینم بِگَم و بِرَم، یکی بندهی خدایی همیشه میومد مسجد و حسینیه؛ ما دیدم یک مدتی غایبه و دِگه نمیاد مسجد، یک روز گِه هم رسیدم گُفتمُش کم پِیدِی، نَمِبینِمُد؛ او هم گُف: من هیئت اُمنایِ قبلی رو قبول داشتم اینا رو قبول ندارم!! ما هم پیشُش گفتم: اختیار داری هر طوری گِه راحتی، فقط توو دلون پیشِ خدا گفتِم: خدایا بمیرم بَراد گِه اِقه غریبی! چِقه بضی بَندات بیمعرفتن گِه تو رو تِنِی نَمُخوان مِگَن اگه او باشه ما این مسجد نماز مُخونِم!!!، کاشکی هیشوَخ خدا رو تحتالشعاع قرار نَدِم؛ خدا بزرگتر از اونیِ گِه خواسّه باشم سر ماملههای مادی و دنیوی ببرمُش.... ! ببخشی گِه اِقه گَف زدم....
#سهشنبه_بخیر🌹
@zarrhbin