خوان به یغما برده آن ناخوانده مهمان میرود آن نمک نشناس بشکسته نمکدان میرود از حریم بوستان باد خزانی بسته بار یا سپاه اجنبی از خاک ایران میرود نرگس شهلای من بگشای چشم از خاک و خون کز سر راه چمن خار مغیلان میرود گرچه بام و در بسر کوبید صاحبخانه را خانه آبادان که جغد از بوم ویران میرود خاتم جم گو بعهد آصف دوران قوام اهرمن دیدم که از ملک سلیمان میرود خواب وصلی دیدم و گفتم خیال و آرزوست خود چه تعبیری از این بهتر که هجران میرود بلبل سر گشته گو بازآ بسوی آشیان لشگر زاغ و زغن از باغ و بستان میرود ایکه نه دست ستیزت بود و نه پای گریز آن بلای امتحان زین مهد عرفان میرود آتش قهری که مارا کرد خاکستر نشین همره سیلاب چشم ما بعمان میرود درس عبرت بین که گلچین خزان هم عاقبت از کنار بوستان افشانده دامان میرود عید ما امسال از آن گو بیا با نوبهار چون عزای ما از این در باز مستان میرود دیزی سفت و سیاهی پشت پایش بشکنید ترسم آخر باز گردد چون پشیمان میرود قحط و ناامنی و بیماری و فقر آورد و رفت گو بماند زخم،باز از سینه پیکان میرود لیکن از دیو سیاست،بشنو و باور مکن زندگی مشکن ما کی بآسان میرود تازه این کرکس بخود بسته است شهپر همای کی ز کوی کشتگان جهل و نسیان میرود شرّ آن کوبنده چکش از سرما کنده شد لیکن از رو مشکل این سائیده سندان میرود شهریارا بهر قربانی چه جشن و چه عزا لیک دود از مطبخ ما هم بکیوان میرود یاحق✋