. خانه‌ی دوستنجمه صالحی کمی دیر رسیدیم، مهمان جلسه آمده‌ بود و اطرافش هم جایی برای نشستن نبود! مکان مورد نظر، نامش کافه بود اما در واقع خانه‌ای قدیمی که با تغییر کاربری شکل و شمایل کافه داشت! مجبور شدیم دور میز انتهای سالن بنشینیم، اولین چیزی که توجهم را جلب کرد ظرف چوبی روی میز بود که عبارت "خانه دوست کجاست؟" را به سینه زده بود و تنگ شیشه‌ای روی طاقچه! مهمان گعده درباره فوائد نوشتن، عرق‌ریزان روح، کشاورز بودن و جراح شدن نویسنده صحبت می‌کرد و من، نگاهم به طاقچه و کنجکاوِ خواندن کاغذهای کاهیِ باریکِ به صف شده در داخل تنگ! با کمک دوستانم بالاخره به ظرف مورد‌‌ نظر، دست‌ یافتم! نویسندگان مهمان، در حال خواندن یادداشت‌‌هایشان بودند و شنیدن انتقادات استاد، یعنی همان مهمانِ جلسه و من، یادداشت‌های جذاب‌تری یافته بودم! ظاهرا هر مهمانی که به کافه می‌آمد روی کاغذهای کاهی، یادداشتی به یادگار می‌گذاشت! کنجکاوی من به دوستان دیگر هم سرایت کرد، یکی‌ یکی نوشته‌ها را می‌خواندیم و جذاب‌ترها دست به دست می‌شد. از شعر و متن ادبی و شکلک‌های عجیب و غریب تا آدرس منزل و شماره تلفن برای یافتن دوست... نوبت خواندن یادداشت دوست کنار دستی‌ام رسید و دوربین فیلمبردار، مانع کاوش بیشترمان شد! زمان دورهمی نویسندگانِ حرفه‌ای و نیمه‌حرفه‌ای، رو به اتمام بود اما هنوز دلم می‌خواست یادداشت‌های کوتاه نویسندگان گم‌نام داخل تنگ را بخوانم! ـــــــــ❁●❁●❀❀●❁●❁ـــــــــــ @javal60