کاش کاش دنیا با من مهربان‌تر بود! کاش می‌گذاشت راحت‌تر نفس بکشم! کاش پرواز کردن در آسمان آن مثل قدم گذاشتن روی زمینش راحت بود! حس پر کشیدن دارم؛ دوست دارم پرواز کنم، نمی‌دانم کجا؟ شاید ناکجا آباد ولی باید بروم! دنیا برایم قفس شده و نفسم تنگ‌تر از قبل، از بس بال بال زدم بال و پرم هم زخمی است... نمی‌دانم با خودم قهرم یا آشتی؟! نمی‌دانم باید بخندم یا گریه کنم؟! نمی‌دانم قلبم تند میزند یا کُند؟! نمی‌دانم توان بدنم کم شده یا کوله بارم سنگین؟! نمی‌دانم پاهایم رمق ندارند یا کل تنم جان؟! نمی‌دانم بغضی که در گلویم گیر کرده اندوه گذشته است یا اضطراب آینده؟! حجم ندانستن هایم زیاد است...« نمی دانم نمی‌دانم...»،انگار ریتم ندانستن هایم به« چه کنم چه کنم؟» افتاده.... با خود می‌گویم چه کنم که این جهل ناخواسته از وجودم بیرون برود؟ چه کنم تلاطم دریای وجودم به آرامش برسد؟ چه کنم؟... یعنی این «چه کنم؟»اصلا قصدش هست که بیرون برود یا جا را دیده و پسندیده؟ شاید قصدش ذوب کردن تک تک سلول های من است؟ می‌خواهم قوی باشم؛ می‌خواهم فرهاد شوم و کوه ندانستن‌ها را به عشق شیرین دانستن بشکافم... می‌خواهم از این مه غلیظ و تاریکی درون، پر بکشم و به آسمان آبی و امن آرامش برسم، آنجا که هر چه هست رهایی است؛ رها شوم از این ترافیک «نمی‌دانم نمی‌دانم ها»، «چه کنم چه کنم ها» می‌خواهم قوی باشم ، قوی‌تر از قبل بایستم، بایستم روبروی این کوه سخت و با تیشه ای قوی بتراشم بهترین نقش زندگی‌ام را... می‌خواهم بتراشم آنچه را که آرزوی دست نیافتنی می‌دانم ، آنچه که دوستش دارم... هیچ‌کس جز خودم و تک‌تک سلول‌های وجودم همراهم نخواهد بود، برای به‌دست آوردن طعم شیرین رهایی باید بخواهم و‌ بشوم ، بخواهم رها شوم و بشوم پرنده سبکبال .... می‌خواهم و می‌شوم... اندکی صبر سحر نزدیک است... 🍃راه اگر سخت، اگر تلخ ولی می دانم آخرش لذت نابی ست، اگر صبر کنم🍃 ✍️نجمه صالحی http://salehi60.blogfa.com/ ـــــــــ❁●❁●❀❀●❁●❁ـــــــــــ @javal60