⚜قسمت اول "کاسه داغ تر از آش"🍜🍵 🎍از وقتی که فهمیدم 🧐فردا قرار است عمه توران با دخترش به خانه مان 🏡بیاید داشتم از تعجب😳 شاخ در میاردم.خیلی دوست داشتم تینا را ببینم اما باورم نمیشد چرا و چطور شده که از غار تنهایی خودش در آمده❗️ 🎍تینا دختر عمه توران بعد از تکلیف شدن با خیلی ها قطع رابطه کرد و در عوض شلنگ و آب💦 شدند رفیق شفیقش. 😌 دیگر تینا باید مامور شهرداری 👷‍♂میشد تا خیابان ها برق بیفتد و دیگر هیچ سوسک و ملخی🦗 جرئت نکند که پا بگذارد توی جوب و جرز دیوارها.😮 🎍تینا همه چیز را آب💦 میکشید فقط زورش به آب نمیرسید که آن را آب بکشد و بشورد❗️ قضیه از اینجا شروع شده بود که روزی آقا جماعت مدرسه شان 🏢بعد از نماز، مسائل طهارت و نجاست احکام را برای بچه ها 👩👧میگفته و مساله ای میگوید که تینا اشتباه برداشت میکند🙃 و بعد از آن فکر میکند همه چیز و همه جا نجس است و فکر میکند 🤔تا یک دریا آب هدر ندهد وضو و نمازش درست نیست❗️ 🎍تینا بعد از آن اشتباه، توی دستشویی نیم ساعت⏰ تا یک ساعت⏰ می ماند.اول پاچه ها را بالا میزد و بعد شروع میکرد به شستن🚿 در و دیوار دستشویی و آب کشیدن پاهایش تا زانو.بعد از دستشویی هم به چه سختی ای وضو گرفتن را شروع میکرد و مدام وضویش را تکرار می کرد.همه اش گمان میکرد که یک جای دستش🖐 کثیف است یا به یک جای دستش آب💦 نرسیده و وضویش باطل است.😟 🎍تینا اینقدر میشست و میرُفت که سر این شستن ها با همه رفیق ها و فامیلش 👨‍👩‍👧‍👧قطع رابطه کرده بود حتی با من که دوست صمیمی و دختر دایی اش بودم. 🎍یک روز🌤 که آمده بودند 🚌قم برای زیارت، تینا موقع وضو گرفتن چادرش را به من سپرد تا برایش نگه دارم من هم همین کار را کردم اما یک لحظه غافل شدم و جلوی چشم 👁تینا چند سانت از چادرش روی زمین دستشویی کشیده شد و تینا از آن روز🌤 از شدت عصبانیت😡 با من قهر کرد و آخرین جمله اش به من این بود:.... 📝نویسنده: سرکار خانم هاشمی ادامه دارد...... 🦋🌟🦋🌟🦋🌟🦋 ___ 🖊 ⁦( ꈍᴗꈍ)⁩ 〰〰〰📚〰〰〰 @shodeam9saleh 〰〰〰📚〰〰〰