تاظهور دولت عشق و تا ابد مولایم عاشقت میمانم♥️
❥═━┈•••🌤°💚°🌤•••┈━═❥ @zohoreshgh ❣﷽❣ ★♥️★ #سرخدا_و_باده_فروش ★♥★ #سخنان_امام_عصر (
❥═━┈•••🌤°💚°🌤•••┈━═❥ @zohoreshgh ❣﷽❣ ★♥️★ ★♥★ (روحی له الفداء) در خدمت پدر بزرگوارشان خطاب به احمد بن‌اسحق و سعد بن عبدالله اشعری قمی " " ...معلوم شد که به سوی سامراء حرکت کرده اند. من نیز به راه افتادم و در بین راه ایشان را دیده، ماجرا را با وی در میان گذاشتم. فرمودند: با من به سرّ من رأی (سامرا) بیا تا این مسائل را از مولایمان حضرت عسکری(ع) بپرسیم. من نیز همراه ایشان به سرّ من رأی رفتم و چون بدانجا رسیدیم به خانه حضرت عسکری(ع) رفتیم و پس از کسب اجازه توفیق شرفیابی دست داد. احمد بن اسحق با خود ظرفی (خورجین و مانند آن) داشت که یکصد و شصت بدره طلا بود و به کسانی تعلق داشت که به ایشان داده بودند تا به امام حسن عسکری(ع) برساند و بر سر هر یک مهر صاحب پول منقوش بود. هنگامی که وارد منزل حضرت امام حسن عسکری(ع) شدیم، جمال مبارک آن حضرت را که چون ماه شب چهارده می درخشید و پسر کوچکی که در حسن و جمال همانند ستاره مشتری و روی زانوی حضرتش نشسته بود، زیارت کردیم. بر سر مبارک آن حضرت و در جلوی ایشان یک گوی طلایی که به جواهرات قیمتی آراسته و یکی از بزرگان بصره به آن حضرت هدیه کرده بود، قرار داشت. حضرت امام حسن عسکری(ع) قلمی در دست مبارکشان بود و بر روی کاغذ چیزی می نوشتند و گاهی که اراده می فرمودند مطلبی را بنویسند و فرزند عزیزشان قلم را از دست پدر بزرگوار می گرفتند، امام(ع) آن گوی را به طرفی می انداختند و چون وجود عزیز حضرت مهدی، روحی له الفداء برای بازگرداندن آن گوی تشریف می بردند، پدر عالیقدرشان از فرصت استفاده فرموده، آنچه که می خواستند، می نوشتند.   سپس احمد بن اسحق سرپوش را عقب زده، کیسه ها را خدمت حضرت عسکری(ع) نهاد. آن حضرت به فرزند دلبندشان فرمودند: عزیزم!از هدایای شیعیانت مُهر بردار و آنها را باز کن. حضرت مهدی(ع) [خطاب به پدر بزرگوارشان] فرمودند: ... ✨🌤الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــ الْفَـــرَج🌤✨ @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️ ❥═━┈•••🌤°💚°🌤•••┈━═❥