🌿🍃ذکر توسل و روضه☘🌾
_ شب پنجم محرم
روش1
شکر خدا که لطفِ تو دست مرا گرفت
مِهرت میان این دلِ ویرانه جا گرفت
امروز نه،که روز اَلستِ بِرَبِّکُم
باتو دلم بهانه ی کرب و بلا گرفت
ما فکر میکنیم هنر کرده ایم، نَه
روضه برای بی کسیِ تو خدا گرفت
از من سیاه تر به خدا نیست مانده ام
چشمت چگونه راه منِ بی حیا گرفت
اعجاز میکند به خداوندی خدا
شور غمت به سینه ی هر کس که پا گرفت
پس می توان ز دست غلام سیاه تو
در روضه ها حواله ی کرب و بلا گرفت
یادِ تمام پیر غلامان به خیر باد
سینه زدن ز گریه ی آنان بقا گرفت
امشب برایِ روز دهم گریه میکنم
این روضه را چگونه توان، بی صدا گرفت
هنگام سربریدن تو، آسمان بُرید
رفتی به روی نیزه به بالا، هوا گرفت
*حسین......با همین ناله بریم کربلا...*
پا برهنه شد و به میدان زد
داد میزد عمو رسیدم من
دست من هست، پس نبُر دیگر
تیغِ زیر گلو ....رسیدم من
تا بیایم غریبِ لب تشنه
با خدا دردِ دل مُفصَّل کن
با مناجاتِ گوشه ی گودال
نیزه ها را کمی معطّل کن
چه قدر دیر آمدم تیغی
بوسه بر دستِ مهربانت زد
قاری خوش صدایِ آل الله
چه کسی نیزه بر دهانت زد
چند خط شکسته ی مُمتَدّ
شکل زخم عمیق پیشانی
بی علمدار بودن خیمه
علت اصلیِ پریشانی
نیزه های شکسته می بینم
لب ِ گودال و داخل ِ گودال
چادر زینب تو خاکی شد
روی ِ تل مقابل گودال
برق یک شیء ِ آهنین دیدم
کاسه ای آب شاید آوردند!؟
نه عموجان! خیال خامی بود
تازه یک خنجرِ بد آوردند
دشنه ای کُند می رسد از راه
نیت کشتن تو را دارد
چقدر زخم خورده ای! ای وای
خواهرت خیمه بوریا دارد !؟
سایه ی چکمه ای مرا ترساند
حق بده، خصلت یتیم این است
صحنه ی غارت عبای شما
دیدن و باورش چه سنگین است
حول و حوش هزار و نهصد بود
زخمهای تو را شمردم من
احتیاجی به تیر حرمله نیست
ای عموی ِغریب، مُردم من
✍️شاعر:وحید قاسمی
*حالا عمه اش زینب داره میگه:*
صدا زد عقیله در آن های و هو
خجالت بکش شمر بی چشم و رو
ببین گریه ی دخترش را برو
ببین ضجه ی مادرش را برو
چه میخواهی از این شهید غریب
بریدی تو دیگر سرش را برو
حسینم بزرگ بنی هاشم است
برهنه نکن پیکرش را برو
النگوی منرا بگیر و دگر
رها کن تو انگشترش را برو
اجازه بده تا ببوسم کمی
گلو و رگ و حنجرش را برو
خیام حرم را که آتش زدی
ببین ترس نیلوفرش را برو
رباب آمده نبش قبرش نکن
نزن روی نی، سرش
#کربلایی_حسین_سیب_سرخی
#شب_پنجم_محرم
#روضه_حضرت_عبدالله_ابن_حسن
#شب_پنجم_محرم
#روضه_حضرت_عبدالله_بن_حسن_علیه_السلام
روش2
🔸ای عمو تا نالۀ هَل مِن مُعینت را شنیدم
زبانحال باب الحوائج عبدالله بن الحسن...
🔸ای عمو تا نالۀ هَل مِن مُعینت را شنیدم
🔸از حرم تا قتلگه با شور جانبازی دویدم
قربون غریبیش برم...
مثل باباش امام حسن خیلی غریب بوده...
روضه ی جانسوزی داره...
دل هر شیعه ای رو آتیش میزنه...
آخه روضه ی این آقازاده گره خورده به روضه ی اربابمون حسین...
🔸آنچنان دل بُرد از من بانگ هَل مِن ناصِر تو
عموی غریبم حسین...
🔸کآستینم را ز دست عمّهام زینب کشیدم
ابی عبدالله یتیمان برادر رو خیلی دوست داشت...
خیلی مواظبشون بود...
مخصوصا عبدالله اش رو ...
صدا زد خواهرم... زینبم ...
مواظب عبدالله ام باش...
خواهرم مواظب یادگار برادرم باش...
زینب جان این نانجیبها رحم ندارن...
دیدی قاسمم شهید کردن...
علی اکبرم قطعه قطعه کردن...
روی دستهام علی اصغرم رو پرپر کردن...
خواهرم اینا رحم ندارن... زینب
مواظب یادگار حسنم باش...
دستهاش رو گذاشت توی دست عمه...
🔸دست او در دست های عمّه بود
🔸گوش او پر از صدای عمّه بود
اما...
🔸شیون زن ها دلش را پاره کرد
🔸دید شه تنهاست فکر چاره کرد
دستش به دست عمه جانش زینبه...
بالای تل زینبیه...
یکدفعه نگاه کرد دید عمو جانش حسین داخل گودی قتلگاه است...
دور تا دور عمو رو گرفتن...
شمشیرها بالا میره پایین میاد...
دیگه طاقت نیاورد...
دوان دوان...
به سمت گودی قتلگاه
🔸دست او از دست عمّه شد جدا
🔸می دوید و بر لبش واویلتا
هی صدا میزد ای وای...
آقای غریبم حسین...
🔸می دوید و گاه می افتاد او
🔸از جگر فریاد می زد ای عمو
(وَ اللَّهِ لَا أُفَارِقُ عَمِّي)
به خدا از عموم جدا نمیشم.
تا رسید کنار ابی عبدلله دید یه نانجیبی هم شمشیر به دست...
داره نزدیک میشه...
خودش رو انداخت روی عمو جانش حسین...
نمیذارم آقام رو به شهادت برسونی...
نانجیب شمشیر بلند کرد ...
یاصاحب الزمان...
عبدالله دست رو جلو آورد ...
مبادا شمشیر به بدن عمو اصابت کنه
نانجیب آنچنان با شمشیر بر دست عبدالله زد...
دیدن دست به پوست آویزان شد...
صدای ناله اش بلند شد...
يَا عَمَّاهُ
(روضة الواعظين ص ٢٠٨)
عموجان حسین به دادم برس...
خدا...حالا ابی عبدالله چکار کنه...
لحظات آخره...
عبدالله اش رو در آغوش گرفت...
به سینه چسباند...
داره نجوا میکنه. ..
اما حرمله ملعون هم کمین کرده بود...
یاصاحب الزمان....
نانجیب تیر از کمان رها کرد...
(فَرَمَاهُ حَرْمَلَةُ فَذَبَحَهُ)
سادات منو ببخشید...
دونفر تو کربلا رو سینه ی حسین...
جان دادن...
یکی ششماهه اش علی اصغر بود...
یکی هم عبدالله بن الحسن...
دیدن عبدالله داره روی سینه حسین دست و پا میزنه...
هر کجا نشستی صدا بزن یا حسین...
🔸ضربۀ محکم یک تیغ که پایین آمد
🔸نذر لبخند عمو کرد یتیمی پر خویش
🔸آخرین تیر خودش را به کمان حرمله برد
🔸گردنش شد سپرش باهمۀ حنجر خویش
🍂الا لعنت الله علی القوم الظالمین🍂
4_6001353189905927233.mp3
16.82M
#شب_پنجم_محرم
#عبدالله_بن_الحسن
#روضه
عمو کجا میخوای بری
چرا مرا نمی بری 😭
(روضه حضرت عبدالله بن الحسن علیهماالسلام)- محمود کریمی