کسی در راهرو نبود. آرام قدم به راهرو گذاشت🐾🔦 و گوش تیز کرد👂؛صدایی نمیآمد.🤐🤫
هنوز نرسیده بود به مغازه که در🚪 آن باز شد و مردی بیرون آمد.👱...
چند ثانیه⏳، هردو هاج و واج به هم نگاه کردند؛😮😯
اما این عباس بود که زودتر به خودش آمد و فریاد زد:🗣️
-ایست!🚫
https://eitaa.com/joinchat/3251044471C938ce7ecc6
#فرات