فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
موضوع : مهارت گفتگو بین همسران
توسط خانم #میرابیزاده
از مشاورین کانال تنها مسیر آرامش در #رادیوسرو
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎊جلسه اول
✍ موضوع: عامل اصلی تأخیر ظهور
✅ کاری از:انجمن انتظار مهدویت
🧕تهيه وتنظیم: مربی تنهامسیر
❇️مخاطبین: کلیه مقاطع تحصیلی
🔴اداره کل آموزش و پرورش استان کردستان
🔻🔻
#برنامه_انتظار_مهدویت
#انجمن_انتظار_مهدویت
#کانون
🌺نکته ای از زیارت آل یس :🌺
🍂 وَالْغَوْثُ وَالرَّحْمَةُ الْواسِعَةُ، وَعْداً غَيْرَ مَكْذوُب،
⚡️امام زمان علیه السلام تنها فریادرس حقیقی انسانها، و رحمت واسعه ی الهی است.
⭐️زیرا اوست که به اذن خدا علم به نیازهای ما داشته و راه حل آنها را میداند.
و اوست که به اذن خدا قدرت بر هر کاری دارد.
و اوست که خیرخواه ترین شخص نسبت به ماست.
✅ بنابراین با اتصال و توسل به امام، می توانیم از رحمت بیکران خدا بهره مند شده و به نجات برسیم.
#آل_یس
🗒#وصیتنامه شهیدحاجقاسم سلیمانی
💖«#قسمت_سوم»
🌴💫🌴💫🌴
🔸 سارُق، چارُقم پر است از امید به "تو و فضل و ڪرَم تو"
⚜همراه خود دو چشم بسته آورده ام، ڪه ثروت آن در ڪنار همه ناپاڪیها یڪ ذخیره ارزشمند دارد...!
و آن گوهر اشڪ بر حسین فاطمه است...گوهر اشڪ بر اهل بیت است....گوهر اشڪ دفاع از مظلوم، یتیم..... دفاع از محصورِ مظلوم در چنگ ظالم....
✨😭💔🌺
💗خداوندا!
در دستان من چیزی نیست؛
• نه برای عرضه چیزی دارندو نه قدرت دفاع دارند....•
🔅 اما در دستانم چیزی را ذخیره ڪرده ام ڪه به این ذخیره امید دارم....!!
•||و آن روان بودن پیوسته به سمت تو است||•
🌷 وقتی آنها را به سمتت بلند ڪردم، وقتی آنها را برائت بر زمین و زانو گذاردم، وقتی سلاح را برای دفاع از دینت به دست گرفتم؛ اینها ثروتِ دست من است ڪه امید دارم قبول ڪرده باشی.
🤲💐🌟
❣خداوندا!
پاهایم سست است.رمق ندارد.😔
جرأت عبور از پلی ڪه از «جهنّم»
عبور میڪند،ندارد...
💠من در پل عادی هم پاهایم میلرزد، وای بر من و صراط تو ڪه از مو نازڪتر است و از شمشیر بُرنده تر؛ اما یڪ امیدی به من نوید میدهد ڪه ممڪن است نلرزم، ممڪن است نجات پیدا ڪنم.
🌺من با این پاها در حَرَمت پا گذارده ام...
و دورِ خانه ات چرخیده ام...
و در حرم اولیائت در بین الحرمین حسین و عباست آنها را برهنه دواندم...و این پاها را در سنگرهای طولانی، خمیده جمع ڪردم...!!
🔹و در دفاع از دینت
دویدم، جهیدم، خزیدم، گریستم، خندیدم و خنداندم و گریستم و گریاندم؛ افتادم و بلند شدم. 🥀
🌻امیددارم آنجهیدنها و خزیدنها و به حُرمت آن حریم ها، آنها را ببخشی.
خـــ❤️ــــداوندا، « سر من، عقل من، لب من، شامّه من، گوش من، قلب من، همه اعضا و جوارحم در همین امید به سر میبرند...
#مڪتب_حاج_قاسم
#سردار_دلها
✦࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦
صالحین تنها مسیر
#دام_شیطانی #قسمت ۲۷ 🎬 رو کردم به معینی وگفتم:شما برای من یه جورایی آشنا بودید ,انگار من را یاد یه
#دام_شیطانی
#قسمت ۲۸ 🎬
خلاصه ازمعینی خواستم تا نزدیکیهای آرایشگاه مامان برسونتم ,نمیخواستم ازمن ادرسی داشته باشه.
معینی خرسند ازاینکه شکارتازه ای به دست آورده,شماره ام را از من گرفت تا درموقع نیاز بهم زنگ بزنه ودرجلسات به اصطلاح نخبه هاشون شرکت کنم.
معینی کاملا مطمین شده بود که من از,اون ابلیسکهای بسیارزبروزرنگم که برای محافظه کاریم لباس دختران محجبه برتن کردم وادای انسانهای مذهبی را درمیاورم.
به خانه که رسیدم همه چی داخل کاغذ نوشتم ودادم به بابا تا دوباره به دست ,سرکارمحمدی برساند.
بابا وقتی به خانه امد ,اینباریک ساعت مچی بهم داد وگفت اقای محمدی سفارش کردند هروقت تماس گرفتن وخواستی جلسه بری ,این ساعت رابه مچت ببند.
یک هفته ای گذشت واز معینی خبری نشد.
هفته ی بعد گوشیم زنگ خورد ,ناشناس بود,جواب ندادم
چندباردیگه ام زنگ زد,اخرش پیام داد...معینی هستم ,جواب بدهید.
زنگ زد...
من:الو سلام ,خوب هستید؟
معینی:سلام خانم سعادت,شما چطورید؟؟
من:ممنون...
معینی:غرض از مزاحمت,راستش فرداعصر یک جلسه هست,خوشحال میشم شرکت کنید..
گفتم :چشم,آدرس رالطف کنید حتما...
معینی:نه ادرس احتیاج نیست ,یه جا قرار میذاریم خودم میام دنبالت.
حساسیتی برای گرفتن ادرس نشون ندادم وگفتم:چشم مشکلی نیست پس من جلو دانشگاه منتظرتونم...
بااینکه ازشون نمیترسیدم ,اما یه جور دلهره داشتم,خودم رابه خدا سپردم واز ارباب کمک گرفتم....
ساعت مچی رابستم دستم ,وبا توکل به خدا حرکت کردم.
جلو در دانشگاه,معینی منتظرم بود,سوار ماشین شدم وسلام کردم.
معینی:سلام بر زیباترین نخبه ی زمین...
من:ممنون,شما لطف دارید..
معینی:ببخشید ,نمیخوام بهتون بربخوره ,اما اگرامکان داره این چشم بند رابزنید روچشماتون.
من:نکنه تااخرجلسه باید چشم بسته باشیم.
معینی:نه نه ,به محل جلسه رسیدیم آزادید ,فقط اگر میشه گوشیتونم خاموش کنید.
ناچار خاموش کردم وچشم بندهم گذاشتم حرکت کردیم.
داخل ماشین پیش خودم همش قران میخوندم.
معینی هراز گاهی یه چیزی میپروند واز افراد شرکت کننده تعریف میکرد واز اهداف انجمنشون میگفت.
اون معتقدبود ,با جمع آوری نخبه ها وافراد باهوش وبااستعداد میخواهند جامعه ای آرمانی بسازند,جامعه ای که درتمام کتابهای آسمانی وعده داده شده است.
بالاخره بعداز ۴۵دقیقه به محل موردنظر رسیدیم....
#ادامه_دارد ..
💦⛈💦⛈💦⛈
#سلام_امام_زمانم
#مولایمن
🍂آقا بیا تصویر دنیا را عوض کن
یا چشم های خسته ی ما را عوض کن...
🍂خیلی عوض کردند دنیا را پس از تو
برگرد و این تغییر بیجا را عوض کن...
#امام_زمان عج