eitaa logo
صالحین تنها مسیر
249 دنبال‌کننده
17.2هزار عکس
7هزار ویدیو
273 فایل
جهاد اکبر، مبارزه با هوای نفس در تنها مسیر آرامش کاری کنیم ورنه خجالت براورد روزیکه رخت جان به جهان دگر کشیم خادم کانال @Yanoor برایم بنویس tps://harfeto.timefriend.net/16133242830132
مشاهده در ایتا
دانلود
قسمت(۱۸۸) از لحن آرومش فهمیدم اتفاقی افتاده و گفتم : من بیرونم چطور مگه؟ چیزی  شده؟  _راستش از کلانتری زنگ زدن و گفتن حال آقا جون بد شده و بردنش بیمارستان.  _کدوم بیمارستان؟!  _بیمارستان..... آراد مامان چیزی نمیدونه.  _باشه حواسم هست، فعلا خداحافظ .  _من رو بی خبر نذار...  خداحافظ!  با حال خراب و نگران توی ماشین نشستم و با سرعت به سمت بیمارستان روندم.  خودم رو به راهروی بیمارستان رسوندم و رو به پرستاری که پشت گیت پرستاری بود  گفتم :آقای منصور جاوید رو آوردن اینجا!  پرستاره به دنبال اسم بابا نگاهی به مانیتور کامپیوتر روبه روش انداخت و گفت  :آره، الان توی آ ی سی یو هستن! طبقه ی دوم انتهای راهروی سمت چپ .  خودم رو با عجله به طبقه ی دوم و جلوی در آی سی یو رسوندم که ماموری که جلوی در اتاق بود به سمتم اومدو پرسید : شما پسر آقای جاوید هستین؟  _بله! چی شده چه اتفاقی براشون افتاده؟ _من زیاد در جریان نیستم و لی مثل اینکه یهو حالشون بد شده.  _دکترش چیزی نگفت؟  _نه هنوز بیرون نیومده ما هم منتظریم بیاد بیرون.  دیگه چیزی نپرسیدم و روی صندلی کنار دیوار نشستم و سرم رو پایین انداختم  ولی با شنیدن صدای پای  کسی که بهمون نزدیک میشد سرم رو بالا گرفتم و نگاهش کردم.  با دیدن آقای محمدی روی پام وایستادم و بهش سلام کردم که جواب سلامم رو داد  و پر سید:چی شده؟حالش چطوره؟  _نمی دونم! من هم تازه رسیدم و.....  با خارج شدن دکتر از اتاق حرفم و ناتموم رها کردم و به سمت دکتر رفتم و بدون  اینکه چیزی بپرسم دکتره خودش گفت :ایشون سکته ی قلبی کردن و خدا رو  شکر قبل اینکه اتفاقی براشون بیفته به بیمارستان رسوندنش!  آقای محمدی پرسید:الان حالشون چطوره؟  _خدا رو شکر خطر برطرف شده ولی فعلا نمیتونن حرفی بزنن و حال چندان خوبی هم ندارن!
قسمت (۱۸۹) دکتر با گفتن این حرف رو به من گفت :شما پسرشونی؟  _بله!  _اگه اشکال نداشته باشه میخواستم توی اتاقم شما رو ببینم!  با نگرانی گفتم :چیزی شده؟  _نگران نباش! گفتم که خطر رفع شده.  دکتر با گفتن این حرف ازمون دور شد و من به آقای محمدی نگاه کردم که گفت:ان‌شاءالله که خیره! برو ببین چی میخواد بگه!  با لبخند بی جونی که به روم زد کمی جون گرفتم و به دنبال دکتر  وارد  اتاقش شدم .  با تعارف دکتر که پشت میزش نشسته بود روی مبل کنار میزش نشستم و او  گفت : ببخشید میتونم بپرسم پدرتون چرا توی زندانه؟  _به خاطر بدهی!  _این رو برای این پرسیدم که بگم اگه راهی‌ هست نزارین ایشون به زندان  برگرده!  _اگه راهی بود اصلا نمیذاشتم بره! _ببینید ایشون یه خطر جدی رو پشت سر گذاشتن و معلوم نبود اگه دیرتر رسونده بودنش چه اتفاقی براشون میافتاد! ایشون دیگه تحمل یه سکته ی دیگه رو ندارن و ممکن نیست ازش جون سالم به در ببرن.  سکوت کرده بودم که دکتر ادامه داد :به هر حال من توصیه هام رو کردم و بد  نیست که شما هم بدونین پدرتون همین الان هم خیلی وضعیت نرمالی نداره.  با صدای زنگ گوشیم و دیدن شماره ی ناشناس روی صفحه اش به دکتر نگاه  کردم که گفت:من حرفام تموم شده میتونین جواب بدین!  بدون هیچ حرفی از اتاق خارج شدم و جواب دادم:  _الو...  _سلام من بهرامی هستم! شنیدم حال منصور خوب نیست و توی بیمارستانه درست  شنیدم؟  جوابی ندادم که گفت:الان حالش چطوره؟  _خوب نیست!  _تو که نمیخوای بابات بعد مرخص شدن دوباره به زندان برگرده؟  _منظور؟!  _منظور اینکه من هنوز هم سر حرف و پیشنهادم هستم.
قسمت (۱۹۰) _خوب فکر کن! زندگی پدرت یا موندن پای دختر علی بقال.  بابای آرام رو علی بقال خطاب میکرد با اینکه آقای محمدی بقال نبود!  ولی من می دونستم برای مسخره کردن میگه و لحن علی بقال رو با طعنه و  غلیظ تلفظ می کنه!  بهرامی با گفتن این حرف تماس رو قطع کرد و من با بد حالی به دیوار پشت سرم  تکیه دادم.  حسابی کلافه و عصبی بودم.  بد شرایطی بود و من نمی دونستم باید چیکار کنم.  یه طرف قضیه آرام و عشقم بود و یه طرف دیگه سلامتی بابا!  یا باید با آرام میموندم و از دست رفتن بابا رو میدیدم یا اینکه پا روی دلم میذاشتم و......  با بدحالی خودم رو به جلوی در آی سی یو رسوندم و تازه وقتی آرام رو دیدم  که ازم پرسید : آراد تو حالت خوبه؟  دستی به صورتم کشیدم و گفتم :آرام تو اینجا چیکار میکنی؟  _نمی دونم مامان از کجا فهمید و مجبور شدم بیارمش اینجا.  _پس الان مامان کجاست؟ _انقدر بیقراری کرد تا اینکه مجبور شدن بزارن بره پیش آقاجون.  آقای محمدی جلو اومد و گفت :چی شد پسرم؟ آقای دکتر چی گفت؟  _گفت حال بابا اصلا خوب نیست و باید هر جور که شده ببریمش خونه!  دستش رو روی شونه ام گذاشت و گفت : خدا بزرگه ان‌شاالله همه چی درست میشه!  به چهر ه ی مهربون آرام که با نگرانی بهم خیره شده بود نگاه کردم و نا خودآگاه آه  کشیدم و برای صدمین بار پیشنهاد بهرامی توی ذهنم مجسم شد و قلبم تیر  کشید از تصور نبودن آرام توی زندگیم.  در اتاق آ ی سی یو باز و مامان ازش خارج شد و با دیدن من به گریه افتاد و  گفت : آراد تو رو خدا یه کاری بکن حال بابات خوب نیست!  نگاهم رو از مامان که گریه میکرد و آرام سعی داشت آرومش کنه گرفتم و آقای  محمدی رو به آرام گفت : آرام جان ثریا خانم رو ببر بیرون یه هوایی عوض کنه اینجا هواش خیلی گرفته است .  آرام با این حرف باباش بازوی مامان رو گرفت و سعی کرد با خودش همراهش کنه و  چند قدمی ازمون دور شدن که خودم رو بهشون رسوندم و گفتم :من مامان رو میبرم.  آرام متعجب نگاهم کرد که گفتم :احساس میکنم من هم به هوای تازه نیاز دارم.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
◽️وَاللهَ اللهَ فِي الْقُرْآنِ، لاَ يَسْبِقُکُمْ بِالْعَمَلِ بِهِ غَيْرُکُمْ 🌎خدا را خدا را، که عمل به احکام قرآن را فراموش ننماييد، نکند ديگران در عمل به آن بر شما پيشى گيرند» ✍اين سخن اشاره به آن است که نکند شما تنها به تلاوت قرآن و قرائت و تجويد آن قناعت کنيد و محتواى آن را به فراموشى بسپاريد در حالى که بيگانگانِ از اسلام به محتواى آن عمل کنند. مثلاً آنها در ارائه اجناس خود به بازار، صدق و امانت را رعايت کنند; ولى شما چنين نباشيد و يا آنها به پيمان هاى خود عمل کنند و شما راه پيمان شکنى پيش گيريد. 📘 •┈••✾◆✦✧✦◆✾••┈•
📖 السَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْخَلَفُ الصَّالِحُ لِلْأَئِمَّةِ الْمَعْصُومينَ الْمُطَهَّرينَ... 🔸سلام بر تو ای صاحب علم علی علیه‌السلام و ای آیینه دار صبر حسن علیه‌السلام و ای وارث شجاعت حسین علیه‌السلام و ای میراث دار غربت فرزندان حسین علیهم‌السلام. 🔸صحیفه مهدیه، زیارت حضرت بقیة الله ارواحنا فداه در سختی‌ها
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شب جمعه است و اموات چشم‌انتظارند... هدیه برای این عزیزان فراموش نشه...
🍃آیه ی روز 🍃 🔶 سوره ابراهیم، آیه ۴٣: مُهْطِعِينَ مُقْنِعِي رُءُوسِهِمْ لاَ يَرْتَدُّ إِلَيْهِمْ طَرْفُهُمْ وَأَفْئِدَتُهُمْ هَوَاء ⚡️ترجمه : (روزى كه مجرمان از شدّت وحشت) شتاب زده، سرها را بالا گرفته، چشم ها و پلك هاشان به هم نخورد و دل هايشان (از اميد و تدبير) تهى است. 💥 توضیح : اين آيه ترسيم بسيار گويايى است از هول و وحشت فوق العاده شديدى كه در آن روز، به ظالمان دست مى دهد، همان ها كه هميشه با نگاه هاى مغرورانه و متكبّرانه خويش همه چيز را به باد استهزا مى  گرفتند، آن روز، آن چنان بيچاره مى شوند كه حتّى توانايى بستن پلك چشم ها را از دست مى دهند.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شب جمعه است و اموات چشم‌انتظارند... هدیه برای این عزیزان فراموش نشه...