☢️ خیلی ها پیام میدن و مشاوره میخوان. برای مشاوره در زمینه های مختلف به کانال مشاورین #تنهامسیری مراجعه بفرمایید👇🏼
http://eitaa.com/joinchat/1158414338Cb70fb512bd
recording-20191125-094711.mp3
1.97M
اگه ازدواجمون رو آسون بگیریم با مشکلاتی که پیش میاد باید چطور برخورد کنیم؟
الان یه موضوع دیگه ای در اولویت هست، باید این بچه بازی ها رو تموم کنیم...
حاج آقا حسینی
🚩 @IslamLifeStyles
#راه_روشن
🌹امام صادق عليهالسّلام فرمودند:
🔺 ثَلاثَةُ أشياءَ يَحتاجُ النّاسُ إلَيها: اَلْأمنُ وَالْعَدلُ وَالْخِصبُ؛
🔻 سه چيز است كه مردم به آنها نياز دارند: امنيت، عدالت و رفاه.
📚 تحف العقول، ص۳۲۰
#راه_روشن
💠 ما تا آخر عمر علیه دولت آمریکا مبارزه میکنیم
🌹امام خمینی (ره):
🔺 ما تا آخر عمر علیه دولت آمریکا مبارزه میکنیم و تا آن را به جایش ننشانیم و دستش را از منطقه کوتاه نکنیم و به تمام مبارزان راه آزادی کمک نکنیم تا آنها را شکست دهند و خود مردم ایران سرنوشت خویش را به دست گیرند از پای نمینشینیم. برای ما شرق تجاوزگر و غرب جنایتکار فرقی نمیکند. ما میجنگیم و چون حق پیروز است پیروزیم.
📚 صحیفه نور جلد ۱۲ صفحه ۱
#راه_روشن
💠آن جوانی که مقابل دشمن میایستد، جوان مومن انقلابی است
🌹امام خامنهای:
🔺 بخش عمدهای از مسئولین کشور کسانی هستند که [بهطور] مستقیم، ارتباطی با مسائل امنیّتی و نظامی ندارند، لکن غیر مستقیم میتوانند تأثیرگذار باشند؛ اینها باید حتماً به این نکته توجّه کنند؛ یعنی واقعاً بایستی عوامل اقتدار کشور را حفظ کرد؛
عوامل اقتدار کشور را،
#نیروهای_مسلّح را،
#سپاه را،
#بسیج را،
#عناصر_مؤمن و #حزباللّهی را.
من این را به شما عرض بکنم، آن که سینه سپر میکند، در مقابل دشمن در بخشهای مختلف میایستد، شرایط سخت را تحمّل میکند، او همان عنصر مؤمن و انقلابی و اصطلاحاً حزباللّهی است؛ او است که میایستد؛ اینها را باید نگه دارند.
مسئولین کشور در بخشهای مختلف، چه در دانشگاه، چه در بخشهای صنعتی، چه در بخشهای علمی، چه در بخشهای خدماتی، رعایت این عناصر را بکنند.
۱۳۹۶/۰۳/۲۲
✅ راهپیمایی مردم تهران در اعتراض به سیاست های خبیثانه غربگرایان و نفوذی های داخلی در فشار اقتصادی به مردم
#خانواده_های_قوی
✅ ما باید شرایطی رو پیش بیاریم که دختران و پسران و خانواده ها #قوی بشن.
⭕️ مثلا اگه جایی رسمه که هر عیدی برای عروس طلا بیارن خب این رسم درستی نیست.
🔶 خانواده ها محکم مقابل این رسوم بایستن. اگه توی فامیل کسی گفت چرا طلا ندادی یه نگاه عاقل اندر سفیه بهش بکن و بگو به شما ربطی نداره. نمیخواستم کار غلط باب بشه.😒
✅ بذار هرچی میخوان پشت سرت بگن. بعد از مدتی که این رسوم غلط برداشته شد همون آدم ها تو رو تحسین خواهند کرد.
باید با همه رسوم غلط و یا غیر ضروری همین کار رو بکنیم. با خیال راحت بگید دوست نداشتم انجام بدم. امری هست؟!😒
طرف ساکت میشه و دفعه بعد هم جایی دخالت (فضولی) نمیکنه!
ولی اگه هر کاری که مردم خواستن انجام بدی هم باید کلی هزینه کنی و هم اینکه دخالت اون ها رو هم موثر کردی...
🌀 وقتی سیاسیون اهل کرامت نباشند، دومینوی فساد در جامعه آغاز میشود
🌀هر مشکلی میبینیم ناشی از بیشخصیتی برخی مدیران مملکت است
🔻 #آخرین_آمادگی_برای_ظهور (ج۸)-۱
🔹 مدیریت باید کریمانه باشد؛ این اصل اول مدیریت است. سیاسیون و مدیران جامعه باید شخصیتاً اهل کرامت باشند و الا بهدرد مدیریت نمیخورند. در پُستهای کلیدیِ، باید افراد باظرفیتی قرار بگیرند که اولاً خودشان کریم باشند، ثانیاً کرامت مردم را حفظ کنند.
🔹 امیرالمؤمنین(ع) میفرماید: کسی که به خودش ظلم میکند، او حتماً به دیگران هم ظلم میکند (غررالحکم/۸۶۰۶) این یک بحث اخلاقی نیست، بلکه یک بحث مدیریتی است؛ یعنی کسی که ظلم میکند، مدیر موفقی نیست، چون مدیر موفق کسی است که به دیگران ظلم نکند.
🔹 وقتی یک مدیر و سیاستمدار، کریم نباشد و رفتارهای غیرکریمانه انجام بدهد (مثلاً در حرفهایش، لودگی و شارلاتانبازی دربیاورد) از آن بالا یک دومینویی آغاز میشود که آخرش میشود انواع فسادها؛ هم فساد اقتصادی، رانتخواری و تعطیلی کارخانهها و...هم فساد فرهنگی، افزایش آمار طلاق و حتی بیحجابی!
🔹 برای مذهبیها و حوزۀ علمیه متأسف هستم که بعضاً از رفتار غیرکریمانۀ مدیران جامعه (که عامل بسیاری از مشکلات و فسادهاست) انتقاد نمیکنند و صرفاً به بیحجابی کف خیابان اعتراض میکنند.
🔹 هر مشکلی در مملکت میبینید ناشی از بیشخصیتی برخی مدیران است و الا ما خودمان میتوانیم مشکلات را حل کنیم و رونق اقتصادی ایجاد کنیم و این ربطی به تحریمها ندارد؛ اما چه چیزی لازم دارد؟ شخصیت کریمانۀ مدیران! سرِ نخش هم دست مردم است. اولاً نمایندگانی برای مجلس انتخاب کنید که باشخصیت و اهل کرامت باشند و ثانیاً رئیسجمهوری انتخاب کنید که اهل کرامت و تأمینکنندۀ کرامت مردم باشد.
👤علیرضا پناهیان
🚩دانشگاه امامصادق(ع)- ۹۸.۶.۱۶
صالحین تنها مسیر
#رمان_هاد پارت ۸ شروین کیفش را که به خاطر حرکت سعید افتاده بود برداشت و گفت: - چقدر وول می خوری؟ ب
#رمان_هاد
پارت ۹
-متأسفم. الان وقت ندارم. باشه برای فردا...
- ولی چند لحظه بیشتر طول نمی کشه!
- من جلسه دارم. همین جوریش هم ربع ساعت تأخیر دارم. برای انصراف که دیر نمیشه ولی من دیرم شده و رفت.
- اَه! لعنتی
دستی روی شانه اش احساس کرد.
- مثل اینکه مزاحم شدم. واقعاً متأسفم شروین سعی کرد خونسرد جلوه کند.
- مهم نیست...
این را گفت، سرش را پائین انداخت و از پله ها بالا رفت.
استاد هم لبخند زد و از ساختمان خارج شد.پشت در کلاس که رسید دستگیره را گرفت اما قبل از اینکه در را باز کند پشیمان شد. حوصله کلاس را نداشت. کلافه بود. توی حیاط روی چمن ها دراز کشید. مدتی گذشت.
- اینجائی؟
چشم هایش را باز کرد.
- منو فرستادی پی نخود سیاه دیگه. چرا نیومدی؟
- حوصلم نشد...
- خب می رفتی خونه آی کیو
شروین لباسش را تکاند...
- برم خونه بگم چند منه؟
بعد با صدائی آرام و گرفته ادامه داد:
- اونجا کسی منتظر من نیست
سعید برگ زردی را که به موهای شروین چسبیده بود جدا کرد، صدایش را کلفت کرد و گفت:
- ای مرد نا امید قبیله. من تو را ملقب می کنم به ببر بی چنگال، یه چند تا خط هم بکش رو صورتت، با این لباس نارنجیت عین ببر می شی. از اون موقع تا حالا افتادی به غلتک کاری چمن ها؟
شروین غرق در خیالات گفت:
- رفتم فرم انصراف بگیرم نشد
- از الاغ سواری خسته شدی پیاده شدی؟
استاده، همون که صبح نشونم دادی، نذاشت...
سعید خندید و گفت:
- فرشته نجات. به قیافش هم می خوره. حتماً وقتی خواستی برگه بگیری دستت رو گرفت و گفت ...
بعد مکثی کرد با لحنی پر احساس گفت:
- نه! تو نباید این کارو بکنی. آه. شروین، این کار اشتباهه محضه!
- فیلم هندی زیاد می بینی؟
- شما که فیلم آمریکایی می بینی بگو چی شد؟
- خورد زمین، رفتم کمکش، آقای نعمتی جلسه داشت رفت...
- مفید و مختصر. بعضی ها تخصص عجیبی توی مزاحمت بی موقع دارن. یکی باید به خود تو کمک
کنه
- شاید اگه یکی اونجا بود جلو نمی رفتم. خودمم نفهمیدم چی شد...
این را گفت، کیفش را پرت کرد. پشت ماشین و پرید بالا. سعید هم سوار شد. سوییچ را چرخاند. ماشین
پرید جلو و خاموش شد. سعید داد زد:
- چه کار می کنی پسر؟ تو دندست
شروین دستی به صورتش کشید و نفسش را بیرون داد. چند لحظه ای دست هایش را روی فرمان
گذاشت و سرش را پائین انداخت. بعد گفت:
- تو رانندگی می کنی؟ من حواسم سرجاش نیست
توی بزرگراه که رسیدند سعید ضبط را روشن کرد و داد زد:
- حال میکنی؟
شروین عینک آفتابی اش را به چشم زد و گفت:
- تو دیوونه ای
- نه به اندازه تو. آخه آدم با این وضع کسل می شه؟
بعد دنده را عوض کرد و گفت:
- حالا راستی راستی می خوای انصراف بدی یا تریپ برداشتی؟
- به قیافم می خوره شوخی کرده باشم؟
سعید نگاهی توی آینه انداخت و سری تکان داد. شروین هم سرش را به طرف خیابان و ماشین هایش
چرخاند...
جلوی خانه پیاده شد و گفت:
ادامه دارد...
✍ میم - مشکات